روز گذشته با دخترم بر سر مناظره انتخاباتی امریکا کارمان به بحث های جدی رسید ، او امریکایی است ! شوهرش امریکایی است وهمه از بانو هیلری حمایت میکنند ، کسیکه زیر دست جناب " برنی سندرز" بزرگ شده وحامی منافع ثروتمندان است ، اما من حامی همان مرد پوپولیزم هستم ، اصلا من چکاره ام؟ .
نیمه شب از صدای فریاد خودم بیدار شدم گمان کنم که همسایه دیوار به دیوار منهم بیدار شد ! فریادم خیلی بلند بود ! چه خوابی دیده بودم ؟ بیاد ندارم ، بهر روی این روزها درمیان وحشت وترس بسر میبریم وخوابهای شبانه مانیز همه کابوسهای وحشتناکی میباشند ، صبح مطابق عادت هرروز قهوه ام را جلوی تلویزیون گذاشتم وبه تماشای اخبار نشستم ، ناگهان دو مرد قوی هیکل را دیدم که جناب دونالد ترامپ را به پشت صحنه میبرند ! آهان ، چی شد ؟ مردی درمیان تماشاچیان با تفنگ میخواست دونالد بیچاره را ناکام به آن دنیا بفرستد ، نمایش بحدی ساختگی بود که مرا بیاد کودتای نافرجام ترکیه وجناب اردوغان انداتخت !! هر بچه نادانی میداند که بعضی نمایشات روی صحنه بطور واضحی مصنوعی بنظر میرسند ، بهر روی این دو عروسک پیر ووامانده هر دو شکست خورده میل دارند امریکای واخورده را دوباره به زمان عظمت وبزرگی ژنرال آیزن هاور برسانند ویا حد اقل به زمان نمایشات خوب کندی وبانو ی زیبای آن .
چیزیکه بطور قطع ویقین ابدی باقی میماند این است که :
در دنیا دوقشر زندگی میکنند حاکم ومحکوم ، عده ای هم به طرفداری از محکومین اما درواقع با پول حاکمین چند نمایشنامه سر میکنند تا تماشاچیانرا سر گرم کنند ، امروز در یکی از سایتها که به اشتراک گذاشته شده بود مطلب جالبی از آقایی بنام " مارک ماردل " خواندم ، اصل موضوع را کمی روشن کرده بود البته نه همه حقاقیق را بلکه مانند یک قاب شیرینی که روی آن یک پرده توری کشیده باشند ، کسی این روزها جرئت ندارد نفس بکشد ، حتی اگر چشمانت چپ است وناخود آگاه به کسی افتاد سر وکارت با جریمه است ، اما خوب حقایقی نیر درآن نهفته بود ، محال است جناب" سندرز" بگذارد یک مرد شناخته ! وبی سیاست وتاجر پیشه بیاید وجلوی منافع کارخانجات فولادسازی و پارچه بافی را بگیرد ، شاید هم از خودشان میباشد عروسکی را روی صحنه آورده اند ؟ کسی چه میداند ؟ دراین میان ، بلی دراین میان ، ما ، قشر متوسط ، ما کارمندان ، کارگران بدبخت روز مزد هستیم که نه آینده داریم ونه بازنشستگی ونه بیمه های اجتماعی ونه کسی از ما حمایت میکند ، تا جاییکه حتی حقوق های عقب افتاده مارا نیز نمیپردازند وآنچنان آنرا کش میدهند وبه دادگاه میبرند تا ازخیر آن بگدری وفراموش کنی ، آنهاییکه زرنگ ترند از مال ارباب برای روزهای مبادا میدزند نوکری را خوب میدانند ، پادویی را بلدند ، آنهاییکه بلد نیستند ویا مانند ما بیعرضه هستند ومردمرا با یک چشم میبیند به همان طریق وروال پیشین نانرا به درونن آب میبرند آنرا خیس میکنند ومیخورند ، لباسهایشان از الیاف مصنوعی ، نانشان از مقوا وروزنامه ، آبشان از فاضل آبهای تصفیه شده وخانه شان مانند لانه گنجشگ در قفسهای بهم چسپیده ، ما سه زن هستیم ؛ مردانمان رفته اند هر سه زن بجای آنکه همسری بنام شوهر داشته باشیم بچه های بزرگ وترسویی را به فرزندی قبول کرده ایم ، آنهارا بزرگ کردیم ، رنجها بردیم ، سختیها کشیدیم ، هیچیکس درهیچ نقطه ای از تاریخ دنیا نامی از ما سه زن نخواهد برد چرا که نه سیاسی بودیم ونه زاده اشراف ونه زاده متولیان بانکها ومعابد که همه بهم راه دارند .
حال ما سه زن باید با این خروسان جنگی دربیفتیم وزن چهارم را حمایت کنیم تا او هم روی پاهایش بایستد ، وهرکدام اهل یک سرز مین هستیم تنها گروه خونمان یکی است . بایدنگران آینده فرزندانمان باشیم نگذاریم اننهارا به کارخانجات اسلحه سازی وریسندگی بفرستند ، باید از آنها انسان بسازیم نگذاریم قربانی مردان وزنان هوس باز شوند ، کار مشگلی است ، من انجامش دادم بقیه بعهده خودشان من تنها یک دیوار محکم هستم که بمن تکیه داده اند . گاهی عرض اندامی میکنم ، دوباره خفه میشوم خانه ام همین یک اطاق است واین تابلت که همه دنیارا از درون آن میبینم گاهی اعتراضی میکنم اما بیفایده است سیل جاری شده وبسوی همه هجوم میاورد هرچه تخته سنگ باشد میشوید از بین میبرد ، درختانرا از ریشه بیرون میکشد بجایش نهال سمی میکارد ، نهال کوکایین ، وخشحاش ، نهال گل لاله وحشی قرمز ، دشتهاغرقه بخونند ، وآدمها مانند مهره های شطرنج یکی یکی روی صحنه میافتند ویا از صحنه خارج میشوند ، اسب وحشی وبی بی در کنار سربازانش صحنه را دراختیار دارند وما خیال میکنیم از هم جدایند ، خیر قربان .همه یکی هستند ودستاشان درون یک کاسه . وآیا ما خدایی درگوشه وکنار این دنیا داریم ؟ گمان نکنم خدا در " وال استریت" آرام گرفته است . ث
ثریا ایرانمنش " لب پرچین ".
اسپانیا .06/11/2016 میلادی /.