شنبه، شهریور ۲۰، ۱۳۹۵

فرزند خورشید

نه ، هنوز نخوابیده ام ، برنج صاف کردم برای ناهار امروز ، برای تولد دخترم ، نه ، نخوابیدم ، چه کسی گفت :
روحت به پاکی فرشتگان وقلبت به صافی وتمیزی برفهای بلندترین قله هاست ؟ او هم اکنون درخاک خوابیده است ، چه کسی گفت پروفایل تو مانند فرشته هاست ؟ او هم درخاک خوابیده است ،  آیا آنها میدانستند من فرزند خورشیدم ، دردامن عمه جانم زنی پاک نهاد وپاک دامن  وفرشته خو بزرگ شدم که یک دختر سیاه از بردگان آزاد شده را بفرزندی قبول کرد واورا وارث خود ساخت؟ وکمتراز خانم نمیشد به آن دختر گفت ؟!  در کنار پدری بزرگ شدم که سروکارش با موسیقی وشعر وادبیات بود ودرکنار مادری که خودخواه بود ودماغ بالا !! من فرشته خو وفرشته خصلت بزرگ شدم بی آنکه از دنیای بیرون خبری داشته باشم همه چیز بنظرم زیبا وتمیز ودوست داشتنی بود حتی دوستانم همیشه زیبا بودند واز خانوادهای خوب وتربیت شده ، مانند گیتی گل گلاب ،  دایه ام مرا خوب تربیت میکرد من جلو میرفتم واو  سایه به سایه دنبالم بود ومرا " خانم کوچلو" مینامید ، نه ، دربین انسانهای خوبی رشد کردم وبزرگ شدم وبچه هایمرا نیز خوب تربیت کردم ، پسرم کتابش را بمن هدیه داد که همیشه درکنارش بودم ، من روی دوش لاتها واراذل واوباشها بالا نرفتم ، در کنار انسانها راه رفتم ودرسایه آنها بزرگ شدم .

دارم میلرزم ، نمیدانم چرا ؟ شاید از بیخوابی باشد ؟! از ساعت سه بیدارم ، حال دارم قهوه مینوشم وسپس دوش بگیرم وخودم را بیارایم برای رفتن به تولد ! دخترم نیم قرن سن را پشت سر گذاشت اما من هنوز درمرز سی وشش سالگی قدم میزنم !!! نوه ام با کمک من وخاله اش پنهانی همه کارهارا انجام دادیم ، دخترم نیز فرشته خوست ، نوه ام  اما کمی این دنیا را بهتر از ما میشناسد وخوب حواسش جمع است .
شاید عده ای مرا ساده به پندارند اما من تمام هوش وحواسم سرجاست تنها مهربانم میل ندارم به اجدام خیانت کنم ، حتی صورتم وترکیب آنرا بهم نزدم گذاشتم همانطور طبیعی بماند ، مانند زنان پارسی قدیم !!  کمتر با رنگ وروغن آنرا آرایش میدهم ، روزیکه  آن فسیل اینجا بود میخواست مثلا!! برای یک کنسرت !؟ به المان برود رنگ زرد او دل مرا به رقت آورا  باو یک شیشه کرم پودر مایع دادم وکمی سرخاب ویک ماتیک بدون رنگ وگفتم هنگامیکه  میروی روی سن از اینها استفاده کن واین دیگر سنت او شد حال به بعضی از عکسهایش که نگاه میکنم مبینم خوب  خبره  شده وازپس آرایش کردن بر آمده است ، دوبار صورت عمل کرد وچندبار لیپو سکشن یعنی چربیهای شکم را بیرون  ریخت سپس به سالن ورزش رفت تا اندامشرا بسازد وآنگاه وارد شهر شود ، فسیل به وطن باز گشت !  بدون زن وبدون شراب !!با دادن همه گونه تعهد .  حال امروز میرود تا دردل خاک خوراک مارها و موریانه ها شود .
دلها اصلا نمیترسی از ته گور / دلها اصلا نمیترسی از ره دور؟
دلا اصلا نمیترسی که روزی / شوی بنگاه مار ولانه مور؟ ......." بابا طاهر"

نمیدانم چرا میلرزم؟ یاد آوری بعضی چیزها اعصاب مرا بکلی بهم ریخت ، حال دراین فکرم که فردا لانه چشمان او چون جایگاه تخم مارها  خشک میشود وکرمها درآن لانه میکنند، آن خنده های مصنوعی با دهان بسته  با آن طلسم  جاودانی کبریایی ،  باز میشوند تا مارها درآن آنجا نیز لانه کنند ، بر پنجه های باریک واستخوانیش هزاران موریانه حمله خواهند برد  وآن لبخند مصنوعی تبدیل به یک خنده وحشتناک خواهد شد ، آیا او اینهارا میدانست ؟ وباز به جنایتهایش ادامه میداد ؟ نه هیچکدام آ زان مردان قلدری که درآن سرزمین ویا درسایر جاهها به جنایت مشغولند بیاد این روزها نیستند ، ابدا به مغز تهی وخالیشان نیز خطور نمیکند که سرانجامشان کجاست ؟ آنها میل دارند نامشان جاودانه بماند !! ماتاهاری هم نامش جاودانه است ، هیتلر هم به همین گونه وآن مردانی که یک یک بچه های کوچک بیگناه را بجرم عقایدشا درکوره های آتش  میاندختند نیز نمیدانستند عاقبتشان چگونه است . 
وآن مردان کثیفی که به دختر هشت ساله تجاوز میکنند نیز نمیدانند چه عواقبی درانتظارشان هست .نه نمیدانند خیال میکنند تا آخر عمر بر اسب مردا سوارند وخواهند تاخت . 
ای کشته که را کشتی ، تا کشته شدی زار
وآنکس که ترا کشت کشته شود خوار 
پایان پرنویسهای امروز. ثریا/اسپانیا / شنبه .