دوشنبه، تیر ۰۷، ۱۳۹۵

عصر سرگردانی

میل ندارم وارد دنیای فلاسفه شوم ، سالهاست که آنهارا بوسیده وکنار گذاشتم ، نه تنها کاری از پیش نبردند بلکه هرروز بر سرگردان بشر افزودندوسر انجام باین نتیجه رسیدم که (نیچه) گفت بشر حیوانی است  سرگردان  هریک آمدند وخواندند فسانه ای  فرو شدند ، دوستان اگزیست ودوستانی در رده های اینچنین زیاد داشتم ، پای صحبتهایشان   مینشستم  دست آخر هنمه گفته هایشان در یک بطری شیطانی وچند سیگار حشیش فنا میشد ، آنها گناهی نداتشند  اصل کتابهارا نمتیوانستند بخوانند با ترجمه های دستوری داخل گود میشدند ، ومیل داشتند الگویی تازه از دنیا وبشر بسازند وامروز این شده که بشر سرگردان ، از خود بیرون شده ونمیداند پای به کدام سو بگذارد ونهایت آنکه آزادی روح را نیز گرفته اند وآنرا درون قابهای تصویر نهاده دردسترش میگذارند ،  فیلسوف بنامی  در سالهای (1839 .1914 ) بنام  (شارل  ساندرس پیرس ) برای خود جدولی ساخت وانسانهارا مانند گوسفند تقسیم بندی کرد .
صاحبان  ذهنهای  های ملایم  یا رئوف ( تعقلی ویا  روشنفکرانه) صاحبان ذهن های خشن  ( تجربی  ومعتقد به واقعیات ) لیست آن بلند  است  اما هیچکدام از اینها نتوانستند بشر را به رهایی برسانند وبجایی که  ( خوف وترس) را از خود دورساخته وبه اصولی مانند روح بزرگ وانرژی داخلی خود معتقد باشد ، امروز بشر دیگر آزاد نیست ، همان حیوان سر گشته است  که نمیواند از خودش دفاع کند ؛ ادیان هرروز قوی تر شده  و فلسفه را زیر سئوال بردند وحاکم بر روح وجان وزندگی انسانها . وتازه این اول راه است هنوز شروع نشده ، میل ندارم دیگر وارد فلسفه شوم که تنها گیج کننده است اگر روزی لازم شد برگی جدا گانه برایش میگذارم .
بشر را تنها گذاشتند  ، چرا که از جماعت وجمع شدن میترسیدند ، همه یکه تاز شدیم ، درحالیکه به دیگری وابسته ویا دلبسته ویا عشق داشتیم اما خودرا کنار میکشیدیم  ، به انزوای خود خو گرفتیم ودیگر آمدن یک مگس مارا دچار رنج میگرد ، کتابهایی نظیر  افکار  کافکاا و سلف او  شاگردش صادق هدایت آنچنان تخم بدبینی را در مغز یکا یک ما نشاند که از اصل خود دور افتادیم ویادمان رفت که انسانیم ، 
هنوز مصمم نیستم که دراین راه داوری کنم  تنها توانسته ام موضوع اشرافیت ، مقام والا  واین  گونه مطالب را دور بریزم  وطرد کنم اما هنوز خودم گاهی تصمیمات عجولانه ای میگیرم  ودچار تردید میشوم .
در تمام این زمان تنها چند نفر توانستند مربی من باشند ، شیلر ، گوته ، ونیچه ، دیگر هیکدام به مفهموم ایدآل نتوانستند مرا راضی کنند .
خشونتی که امروز مارا اسیر ساخته تنها از درون یک نیروی تیره ای که مارا سایه وار تعقیب میکند  بیرون آمده است ، خشونت امروز امری طبیعی است واگر کسی جز آن راهی را وگامی بردارد مردود است ،  من آرامشم را حفظ کرده ام وتا توانسته ام از خشونت پرهیز کرده ام مگر درجاهایی که انگشت روی نقاط حساسم گذارده شود . بیشتر ازاین توضیحی ندارم بنویسم وسپاسگذارم که نامه ام را خواندید .
پیروز باشید 
ثریا / دوشنبه 27 ژوئن 2016 میلادی