شنبه، فروردین ۱۰، ۱۳۹۲

ماهیگیر

در این گوشه ، از مستان کوچه گرد خبری نیست ،

از شیون وناله وزاری وفریاد خبری نیست ،

شهر لبریز از صدا ست ، صدای خنده ، صدای آبشار

صدای هورا ، برای خیل عزا داران و....|پاطلایی ها|

من ، غایبم ، من نیستم  ، درپناه ماه ، برین ساحل روشن

هوشیارانه گام بر میدارم ، میگریم چون مرغ شب

میخندم ، چون یک ستاره دریایی

شمع روشن دل را درمیان سینه ام میفشارم

وبیدار میمانم

در این شهر ، غرور هر انسانی ، درباد میرقصد

وقامت بلند هر درختی ، درپیشگاه ناقوسهای پرصدا

گنبدهای آجری ، در پرتو چراغی که پیکری را

بر چوب کوبیده است ، خم میشود

اینجا وجاهت بیشتراز وقاحت است

وآبشاری که شب وروز فرو میریزد با رنگهای سبز

اینجا خبری از آسمان خراشها نیست

هر چه هست ، زمینی است

اینجا بوی سیر ، شلغم وچغندر همیشه همه جا هست

شب گذشته ، درامتدا دنور ماه ، بیاد گفته "او" افتاد م

که گفت :

( گاهی خداوند بخواب میرود ، گاهی دریای مواج ما)

خیز برمیدارد، گاهی همه چیز آرام است )

گفته آن ماهگیر پیر

اینجا خداوند بخواب رفته است وما تنهانشسته ایم

------------------------------------------

ثریا ایرانمنش .اسپانیا.2013/3/30

هیچ نظری موجود نیست: