دوشنبه، فروردین ۰۸، ۱۳۹۰

دلتنگیها

این چه دردی است که بجانت میافتد وترا مانند خوره میخورد ،

میجود؟ برای بسیاری از چیزها که ازد ست داده ای ، برای تکه ی

از لباس قدیمی ات برای بوی عطری که همیشه سایه وار به دنبالت

روان بود برای لباس نو وبوی گل سنبل ، وبنفشه درخاک باغچه

به همراه کود حیوانی ! برای نقلهای قنادی یاس ، برای شعر »سایه«

که دلش هوای خانه راکرده بود  - شعر نادر پور که دانست » صبح

دروغین درراه است « برای اشعار فروع که حقیقت را درباغچه پیدا

میکرد ، بزم شاعران وسروده هایشا ن که برای نوروزجمشیدی

میسرودند ومشیری که بهاررا ستایش میکرد برای » پرکن پیاله را «

برای بعضی از آدمها که ترا دوست میداشتند وتو دربی خبری بسر

میبردی  وآدمهایی که تو دوست داشتی درپندارشان جایی برایت نبود!

امروز زیر یک فریب خودرا پنهان کرده ای ،خودت را فریب میدهی

گاهی کوشش میکنی که این فریب را بنوعی توجیح نمایی.

آن روزها به چیزی معتقد بودی وهمین اعتقاد برایت اطمینان بخش بود

امروز از دولت سر کشف  جدید درباره پدیده های عالم ، ایمان

قدم به قدم از تو دورمیشودوتنها راهزنان مدرنیزه میل دارند ترا

بفریبند.

تازیانه آزدیخواهی بر صورت وپشت تو مینشیند آن روزها خوب

وخوش ، آن آداب ورسوم وادب وآن سامان چند هزار ساله  -

با یک مشت وکیل ، زندان ، شلاق ، وطناب دار وتهمت وافترا

عوض شده است .

امروز دیگر دستهای کوچک وپاک تو قدرتی ندارند ودراین فکری

که اگر کسانی از روی حساب میخواستند سر زمین تو سرونوشت

ترا ویران سازند هیچگاه باین خوبی عمل نمیکردند.

امروز این بیماری درجانم ریشه کرده است نمیدانم کس یا کسانی نیز

مانند من میاندیشند وآیا دچار این بیماری شده اند ؟.

همه چیز یک شکل مسخ وهمه جا یک نوع دیوانگی وهرزه درایی

ریشه کرده است  وفردایی نیست که اندیشه ات را پرکند.

خاطرات از نشخوار گذشته به هضم رسیده وکم کم دفع خواهند شد

امید از جهان رخت بربسته ودیگرکمتر کسی ( آزاد) است .

آری دلم برای کفاش سر کوچه که پاشنه های آهنی کفشهایم را تعمیر

میکرد تنگ شده - برای کوزه های سبزه در پا شوی حوض ،

برای سماور که میجوشید وعطر چای همه جارا پر کرده بود ، برای

نان وکره وپنیر صبحانه با مر بای آلبالو ، برای خیلی چیزها دلم تنگ

شده اما دیگر برای همه چیز دیر است ، خیلی دیر.

امروز علفهای هرزه در گوشه وکنار ریشه دوانیده ورشد کرده اند ،

کم کم این درخت تناور باید خودرا بتکاند تا برگهای خشک شده اش

را حیوانات نشخوار کنند.

ثریا/ اسپانیا/ دوشنبه 20011/4/28

 

هیچ نظری موجود نیست: