سه‌شنبه، فروردین ۰۹، ۱۳۹۰

صدای پای بهار

پس از بارانهای سیل آسا نسیمی وزیدن گرفت ابرهای خاکستری

جایشان را به ابرهای پراکنده ای دادند که مانند بره های سفید

پشم آلود درآسمان میچرخند ، هوا صاف ، آسمان آبی وپرندگان

در پرواز ومیخوانند ، خورشید درخشان ونسیم گرم ، خاک را تکان

داده  واز ارتعاش  خاک زمین پیر دوباره جوان شد وعلفها ودرختان

پیراهن سبز خودرا پوشیدند برق سبز روشن بر شاخه های جوان -

میدرخشد ( این سبز ینه تنها مربوط به طبیعت است ) جوانه های تازه

بر سر شاخ درختان وشکوفه های بادام وگیلاس پیکر درختان را فرا

گرفته زنبوران عسل از کندو ها بیرون آمدند وگرد گلها میگردند.

بلبل وپرستو تنها صدایشان بر فرازدرختان بگوش میرسد بهار فرا

رسید بهاری سبز وخرم  بهار فصل طرحی نو وخیالپردازیهای آینده

پنهان شدن چوبهای دار وبرپا شدند تیرکهای پرچمها ، آری بهارتازه

وفرح زا فرارسید وآبهای زلال جاری شدند صدای روییدن علفها

بگوش میرسد ، شور عشقی دیرین دردلم پدیدار گشت ، ایکاش منهم

میتوانستم با بهار از نو جوان شوم !

---------------------------

باغبان میاید از درباغ .قلب من لبریز از عشق

سلام من بیجواب ، او میزند بردرختان نمی آب

من با سیب تنهاییم ، که از شاخه فتاده

به باغبان سلام گفتم

سلامم بیجواب ماند

او نمیداند که من فرزند گل سرخم

باغبان برمیگردد  به باغ

من پشت در بسته  ، درانتظار

سیب تنهاییم روی شاخه بجا مانده

میترسم مبادا به دست باغبان بیفتد

په کتابی از نسل مادرم می اندیشم

در میان اوراق فرسوده وپراکنده

به دنبال وطن کوچکم هستم

قبیله ای پراکنده ، با نام بزرگ ( پارسی )

با تاج میراث وبوی عود وکندروگذر سکه ها

میرسد از درخت سیب نوری روشن

ومن بانتظار سیب تنهاییم ایستاده ام

پشت در باغ

------------------------------ثریا

 

هیچ نظری موجود نیست: