رهرو زندگیم هر طپش قلبم
بر جاده ها نشانی از طنین دگری دارد
ناله کردم ، شکوه کردم
هر که دید
دندان خشم را به لبخندی آمیخت
نقش پای من میماند بر جاده ها
تا ابد
( نقش پاهم صدایی دارد )
به گذشته راهی گشودم
به گذشته های خیلی دور
در طنین افکارم ، کسی نبود
غیر رنجها کینه ها لبخندها
بر سنگفرش ها فرود آمدم ، با پاهای خسته
کسی نبود ، هیچ محکومی نبود
تنها ، نیرنگ بود ریا بود ، وافسون
بلا بود ، از آن شبهای شوم
تنها لکه سیاهی بر قلبم نشست
تو بودی ، ومن
سر تا پا همقد م ما همین بودیم،
من لیلی آیینه جهان
تو مجنون آواره
-------ثریا / اسپانیا/
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر