چهارشنبه، شهریور ۱۰، ۱۳۸۹

لیلی زمانه

رهرو زندگیم هر طپش قلبم

بر جاده ها نشانی از طنین دگری دارد

ناله کردم ، شکوه کردم

هر  که دید

دندان خشم را به لبخندی آمیخت

نقش پای من میماند بر جاده ها

تا ابد

( نقش پاهم صدایی دارد )

به گذشته راهی گشودم

به گذشته های خیلی دور

در  طنین افکارم ، کسی نبود

غیر رنجها  کینه ها لبخندها

بر سنگفرش ها فرود آمدم ، با پاهای خسته

کسی نبود ، هیچ محکومی نبود

تنها ، نیرنگ بود ریا بود ، وافسون

بلا بود  ، از آن شبهای شوم

تنها لکه سیاهی بر قلبم نشست

تو بودی ، ومن

 سر تا پا همقد م ما همین بودیم،

من لیلی آیینه جهان

تو مجنون آواره

-------ثریا / اسپانیا/

هیچ نظری موجود نیست: