جمعه، بهمن ۱۶، ۱۳۸۸

و.... ما سه زن

زن اول

تقریبا گم نام زیست بدون تشریفات وهیچ بدرقه ای به گور رفت ،

شما اورا نمیشناسید نبوغ داشت اما نبوغش چون روغنی درون آتش

سوخت وبه هوا رفت چندی به حال بیماری افتاد یار وهمدل خوبی هم

نداشت که شاهد همدردیهای او باشد او جان ملتهبی داشت که دردنیا

وتفکر این زمانه برای آدمهای حسابگر وافکار قالبی شان خطرناک بود

این معمای دوران ما وهمه دورانهای گذشته ، حال وآینده میباشد

همیشه از گور تا گهواره چون بیماران شبگرد در دخمه ها به دنبال

رویا وآروزهای خود میرویم وچون گاو عصاری درهمان مسیرکه

به قرون وعبورراهای گذشته هاست برمیگیردیم وهیچکس نباید پای

ایر این دایره بیرون بگذارد .

..........

بت شکستن عواقب هول انگیزی دارد

در گذشته مردم افکار وعقاید خودشانرا با خود بگور میبردند ویا به

سینه ای محرم ومحترمی میسپردند ، اما امروز از برکت سر دنیای

مدرن وتکنولوژی  ، همه درخانه های یکدیگر تا پنهانی ترین زوایای

عقیدتی دیگری راه پیدا میکند  واگر مطابق شئونات زمانه نبود حداقل

مجازاتش ....قرنطینه ... است تا خواب خوش زمانه را بهم نزند او

همه دست نوشته هایش را مرتب کرده ودریک بسته کوچک که به دور

آن نخ بسته بود قبل از مرگش برایم فرستاد.

او در دانشگاه حیوانات ماقبل تاریخ در رشته تطبیقی میمونها با انسانها

درس خوانده وعضو برجسته جانوران ووابسته به گروه خاکبرداران

وباستانشناسان درحوالی اقیانوسها میزیست دراین رابطه کتابهای زیادی

نوشت ( فقط نوشت ) بدون آنکه بچاپ برساند گاه گاهی شعرکی هم

میسرود که خودش نامش را کلمات موزون میگذاشت !!!

همه اورا در یک قرنطینه گمنامی جای دادند چرا که بی پروادر باره

دیگران مینوشت ، دیگر هیچگاه اورا به باشگاه حیوانات تاریخی راه

ندادند ودرهیچ جا نامش را به زبان نمیاوردند او گناهکار بزرگی بود

برضد قوانین از پیش ساخته وقالب شده اجتماع سر بلند کرده بود

آه اگر این دانشمندان نبودند دنیا در چه |آرامشی بسر میبرد مثلا اگر

آن مرد لهستانی (کپرنیک) که آمد وترمز این زمین را کشید وهمه

معیارهای خوب را بهم ریخت  وگفت این زمین بخت برگشته تا قیامت

به دور خورشید میچرخد وستارگان به دنبالش ، بلی تا آن زمان مردم

نمیدانستند که این خورشید تابان عاشقانی دارد که بسیار دلخسته وبه

دورش میچرخند بعد نیوتون آمد وبدتر ازهمه گفت که این زمین جاذبه

هم دارداین عاشق دلخسته جاذبه ای دارد که همه چیز را درخود فرو

میبرد  مانند همان سیبی که حضرت آدم ابولبشر تقدیم آن مادینه گناهکار

حوای متمرد کردوهر دو از بهشت خد اواندی بیرون رانده شدند.و.....

........نوشته های این بیچاره گمنام همچنان دردست من است.

.............ثریا /اسپانیا/

 

هیچ نظری موجود نیست: