سه‌شنبه، بهمن ۰۶، ۱۳۸۸

سهم من

چنانچه روزی پیمانه لبریز شود ، آن پیمانه را به دست ( من ) دیگری

میسپارم .

منی که از من زاده شد ، منکه سرگشته وحیرانم در این غر بت سنگین

هنگامیکه این بنا های دروغین فرو ریزد ، من با روح پاک خود ، آنجا

خواهم بود .

دنیای زیبایی ها برای من وما پایان گرفت ، دنیاییکه همه زیبایهایش

عمق د اشتند وحقیقی بودند ویا من اینگونه میپنداشتم .

دنیایی که دردهای من وما ارزش داشت واین درد تا زمانیکه بخواب

ابدی فرو رویم ادامه خواهد داشت .

خون اصیل من یک خیزاب است که نبض یک ملت شریف اما رشد

نیافته در آن موج میزند .

گویی من ، بدون سهم بدنیا آمدم  وبرای این حق ولادت ، هیچ شادی

وخوشی برایم نبود .

اشعه های رنگین کمان زندگیم ، خاموش وهیچ زمانی برای پایان

گرفتن رنجهایم کافی نیست .

از نخستین فریادم  تا زمان آخر در لحظات عشق انگیز وشبهای

شادمانی  جایی برایم نیست .

دنیاییکه در آن بهترین شادیها موج میز د ، سهم من رنجی بود که

درون سینه نهفته داشتم .

زمانیکه این بناها فرو بریزند ، آنگاه من با روح پاک خود به تماشا

خواهم ایستاد.

...........................................................

ثریا / اسپانیا / سه شنبه 25 ژانویه 2010

 

هیچ نظری موجود نیست: