دوشنبه، خرداد ۰۶، ۱۳۸۷

کوما

کوما

 

کجا هستم ؟ این سرو صداها ، ازکجا میاید ؟ آه ... چه بوی بدی

کسی پرسید :

ازکجا آمده ؟

دیگری جواب دان نمیدانم ، آمبولانس اورا آورد ؛ چیزی هم به همراه ندارد

وای !! چرا  ! دارم ، کیفم ، کیسه های خرید ! آنها کجا وچطور شدند ؟

شاید طبق قانون جنگل اگر افتادی اول ترا لخت میکنند بعد ترا به طبیب

میسپارند .

گوشهایم میشنیدند ، چشمانم بسته وهمه پیکرم بیحرکت روی یک برانکار

افتاده بودم ؛ دهانم خشک ؛ گلویم بهم چسپیده ؛ میخواستم فریاد بکشم

دستهایم ، آه دستهایم کو ؟ چرا بیحرکتند ، پاهایم ،  وای ، نکند سکته

کردم ، نه ! نه! بیاد بیاور اول کجا بودی .

توی خیابان با کیسه های خرید وکیفم که روی شانه ام بود ، ناگهان

صدای زنگ یک کلیسا بلند شد ، اینجا؟ کلیسا ؟ پس مقام روحانیت

همه جا ها راگرفته ، برگشتم ببینم این صدای زنگ از کجاست ، ناگهان

گویی همان زنگ سنگین برنجی بر پشتم فرود آمد ودیگر چیزی

نفهمیدم ! حال از بوی بد ضد عفونی وسرو صدا  ورفت وآمد دیگران

میفهمم که درون یک کلنیکم ؛ دونفر بالای سرم ایستادند یکی گفت:

یک خارجی است ! نه نه من خارجی نیستم ! چرا هستم در این سرزمین

همه خارجی هستند ، دیگری گفت از کجا آمده !!

آه چرا نمیتوانم حرف بزنم ، دستی بگونه ام خورد : سینورا ، سنیورا

آیا بیداری !

بلی بیدارم ، اما نمیتوانم چشمانم را باز کنم ، نمیتوانم حرکت کنم کمکم

کنید !

و.. آنها دورشدند ، کلمه خارجی در گوشم بد جوری حرکت میکرد ،

اگر از خودشان بودم الان همه شهر دراینجا جمع شده و دورم را گرفته

بودند ، آهای ... من زنده ام ، بیدارم ،  صدایم تنها درگوشهای خودم

میپیچید . بفکر کیفم افتادم ؛ کلید خانه ؛ تلفن ؛ عینک ، لیست خریدم و...

خوشبختانه آدرس خانه ام درکیفم نبود ( که میبایست میبود) چه بسا

الان دزدی درخانه ام نشسته ومشغول جمع آوری چیزهای خوب من است

مرده شور هرچه زنگ است ببرند ؛ همه جارا قبضه کرده اند بنام دین

و........

یا کلیسا ، یا کنیسا ؛ یا مسجد، یا محفل ؛ یا تکیه ؛ یا سنترویا.....

آه ، بچه ها !!! اگر به خانه برگردند من نیستم ، کجا مرا پیدا خواهند کرد

لابد به پلیس خبر میدهند وقبل از همه به سردخانه های بیمارستانها سر

میزندد.

من اینجا هستم ؛ زنده ام ؛ آیا کسی صدای مرا میشنود ؟

من صدای آنها را میشنوم !! یک خارجی است ، توی کوچه افتذاه بود

مست که نبود ؟!  نه بابا ، گویا یک اتومبیل باو زده ودر رفته !!!

آه چقدر پشتم درد گرفته زبانم در دهانم چرخید وناگهان فریاد بلندی

کشیدم ؛ همه سرها بسوی من برگشت .

 

چهارشنبه

هیچ نظری موجود نیست: