پنجشنبه، بهمن ۱۲، ۱۳۹۱

خط خطی

هله ، خوش دار که درشهر دوسه طرارند/ که به تدبیر کله از سرمه بردارند

صورتی اند ولی دشمن صورتهایند /درجهانند ولی از د وجهان بیزارند

--------------------مولوی

برای قارچ هایی که ناگهان از  سر زمین ما بیرون زدند ، احتیاجی به کود نبود ، آنها ناگهان ویکشبه سر بیرون آوردند ، چه بازی های معجزه آسایی ، تا دیروز سخن ازسخت گیری وعدم آزادی بود وامروز الگو عوض شده " سخن گفتن ونوشتن به زبان فارسی دیگر قدیمی شده است باید طرحی نو دراندازیم .

کشتی نوع ساخدته شده ونخبه گان روزگار درونش جای گرفته اند کبوتران هم جفت جفت از دور  پرواز کنان بسویش خواهند آمد حال باید بفکر آن طوطی شکر شکن پارسی بود ، اورا  باید از پای درآورد ، نباید نه نامی ونه نشانی از او در جهان بماند / نه ایران ونه خط وزبان پارسی  ، حال عده ای محقق پژوهشگر وپژوهش نگار وشاهنشامه شناس و و و و ناگهان پیدا شدند وبه جان خط پارسی  افتادند اوایل انقلاب اهل فرهنگ وپاسداران !!! زبان فارسی ادعا میکردند که باید زبان فارسی را ازواژه های بیگانه پاک کرد ، حوصله شان از پاسداری بسر آمد کم کم وارد بارگاه شدند ودرخوردن حلیم وآش سبزی با یکدیگر اتحاد کردند حال کلاغان قار قار کنان درپی طعمه میباشند در سالهای پیش همه طالب ( صلح) بودند حال این کلمه منسوخ وکهنه شده بجایش خمپاره ها مسلسل ها واسلحه وبمب ها کار میکنند، همه جا تبدیل به ویرانه شده حتی به آثار قدیمی هم رحم نکردند اگر اعتراضی هم هست جوابی برای آن دارند زمانه عوض شده ما هم باید عوض شویم بخاطر چند اس ام اس وچنکه تکه لوازم جدید تکنو لوژی نگهان کاخ بزرگی را ویران سازیم وزبان فارسی را تغییر بدهیم وبجایش چه بگذاریم ؟ مگر ارامنه زبان خودرا تغییر دادند؟ مگر یهودیان با همه فشاری که به آنها آمد زبان وخط خودرا عوض کردند ؟ مگر آن قبله آمال رفقا آن روسیه مقدس ! خط وزبانش را عوض کرد؟ حال بیکاری یقه اقایان را گرفته ، برویم بسوی ویرانی خط وزبان فارسی ، حافظ را فراموش کنیم سعدی را فراموش کنیم خیام و فرودسی ومولانا جلال الدین رومی را هم به چاه ویل بفرستیم وبا خط وزبانی که معلوم نیست درکجا  ودرچه محلی طرح آن ریخته شده آنرا به معرض نمایش وسپس به زور وارد حلقوم مردم بیچاره کنیم ، دیگر حتی نوه هم نداند با پدر ومادر بزرگش چگونه حرف بزند ، درعوض خوش نویشان خوش خواهند نشست ، آنهم با یک خط کج ومعوج .

اگر چند شاعر بدبخت ما درگذشته بخاطر ترس از محتسب چند بیتی به زبان عربی سرودند الزما شیفتگی آنها باین زبان غریبه نبوده است ، حال آقایان میل دارند همه را همه آن دریای گوهر زبان فارسی را به یکباره به چاه زمزم بسپبارند ...که چی ؟

ثریا ایرانمنش / اسپانیا/ پنجشنبه 31 ژانویه 2013

چهارشنبه، بهمن ۱۱، ۱۳۹۱

یوغ

سی وچهار سال است که زندگی ما به همین روال پیش میرود ، سی وچهار سال است که هر روزنامه وهرمجله وسایتی را که باز میکنی همه  مینویسند ؟! اما چه مینویسند ؟ همه به دنبال تغییر وآزادی هستند ، کدام آزادی  تنها زمانی  آزادی واقعی به وجود خواهد آمد که رخت از دنیا بر بندیم آن آزادی در مرگ شادی آفرین است .

دارم از وحشت وناباوری بالا میاورم هیچ روح اندیشه در هیچ زندگی نیست هیچ عملی انجام نمیشود ، کجایند آن زنده های واقعی وچه خواهند کرد ؟ آخ ...یوغ را درهم بشکن وسقف را بشکاف وآسمانی نوین را  به وجود بیاور ،  امروز همه سرها فرود آمده هیچکس راست نمیایستد همه خم شده اند .

هیچکس به تنهایی قادر نیست ، تنها سر یکدیگررا می شکنند باید پذیرفت ، بپذیر ، هر توهین وهر تحقیر وهر امری را  ، کانونی درکار نیست انظباتی درکار نیست تنها اصول وعقاید است که حکم میراند همگی شانه بالا میاندازند کجاست مردی که از غیب برون آید این بحث های بیهوده  این تهدیدهای معلق ووارونه  این سهل انگاریها همه به قیمت جان یکی یکی ماتمام میشود.

خیزش انواع فاشیزم " هرنوع که میخواهد باشد " مدتهاست که آسمان زندگی را فرا گرفته وبوی آن به همه بینی ها میرسد ، اما همه ترجیح میدهند که یک ماسک روی صورت خود بگذارند واز حادثه رد شوند .

همه ما درگوشه وکنار کشورهای بیگانه  ظاهرا آزادیم  تنها آزدادیم که دور محوطه خانه خود بگردیم وتما شا چی اردوگاه اسیران باشیم بیرون رفتن از مرز خود ، ممنوع ! اما کمی بزرگواری دارند و میگذارند  که همه نژادها از هم بپاشند وگم شوند ، آزدی از چی وکجا ؟ آزادی را میتوان درون قفسهای باغ وحش به تماشا گذارد وتماشایش کرد.

خوراکم تامین است ، همین کافی است نفس میکشم از پشت شیشه ، همین کافی است هرچه میل دارم میپوشم وهرکجا میل دارم میروم همین کافی است اگر فرصتی دست دهد میتوانم دست نوشته هایم را نیز مانند رخت چرک درملاء عام بگذارم ، کسی آنهارا نخواهد شست تنها بوی چرک به مشام همه میرسد بوی طنز تلخ آواراگی .

ثریا ایرانمنش / اسپانیا/ 30 ژا نویه 2013

سه‌شنبه، بهمن ۱۰، ۱۳۹۱

آشتی

خدارا شکر ، که بخشوده شدم .

--------------------------

کدام احمقی گفته که " پول بو ندارد ؟ " این یابوی احمق زردنبو همه جا بوی پول را احساس کرده ومیکند درلباس آشپزی درسفارت تا بغل خوابی آن گاومیش شکم گنده اهل بنغازی  وبند وبست های بی ارزش مالی ، خرید لباسهای کهنه از مرز ترکیه وفروش آنها به کسانی که طالب ( مارک ) بوده وهستند ، آن گوسفند پروار با چشمان نیمه بسته لب از لب نمی گشاید ومیگذارد پیر زن پولهارا جمع کند همه سر انجام باو تعلق میگیرد هرچند حالا باید سر مگس را بجود وزیر دندان زبانش را گاز بگیرد .

هردو خوب راه را میدانند وهردو خوب میتوانند از یکدیگر بهره برداری کنند مادر همه جا آه میکشد ناله میکند وبرای آن بره معصوم اشک میریزد تا دل دیگران به دردآید وباو چیز ی برسانند وآن یکی آن بره که کم کم درشت شده ومانند یک میش شاخدار ویا گوساله ی پروار شکل عوض کرده است هیچ غروری از خود نشان نمیدهد میگذارد تا همه چیز سیر طبیعی خودرا طی کند خودش را میان یک خانواده پر جمعیت جا داده بنا براین دیگر اجاره مسکن را نمی باید پرداخت همه چیز آماده است حتی رختخوابی که میبایست با آن زن چند شوهره وبچه های بزرگش درآن بغلطد.

میان او ودیگران فاصله ها ست گفت وگو ها همه درباره ( پول ) است واو میداند که چه کسانی کیسه پول را درشلوار خود پنهان کرده اند ، مهم نیست آنرا پایین میکشم ، هروقت لازم شد هردو شلواررا پایین میکشیم .

اما این روزها دیگر شلوار به تنش چسپیده پر بیمار وزفرتی شده با اینهمه هنوز دستهای لاغرش را درهوا میچرخاند وراه میرود وبا لبخندی مزورانه تقریبا درکارهایش توفیق حاصل میشود مانند کنه می چسپد ( درجاییکه منافع باشد ) ودر جایی که حس کند بویی نیست فورا مانند زالویی که خونرا مکیده رها میشود.

امروز گاهی زوزه میکشد وزمانی عوعو میکند گوشهایش هم تقریبا ازکار افتاه است اما زبانش گویی همه حواس پنجگانه را بخود اختصاص داده ومرتب میچرخد آنهم با چرندیات ومزخرفاتی که از دیگران شنیده ، مهم نیست اینگونه جانوران را خیلی زود میشود به کنام خودشان رها کرد لزومی ندارد برایشان دل بسوزانی آنها تنها به بوی پول زنده اند.

ثریا/ اسپانیا/ 29 ژا نویه 2013

" از یادداشتهای روزانه "

فیلترم

اینهم نتیجه حفظ زبان فارسی وپاسداری ؟؟!! از فرهنگ غنی سر زمین ایران !

باید بروم زبان عربی یاد بگیرم . تمام

تا مدتی فعلا در " فیلتر بسر میبرم "  تا بعد . با تقدیم بهخترین آرزوها

ثریا ایرانمنش / مالاگا / اسپانیا/ ژانویه 29 /2013

یکشنبه، بهمن ۰۸، ۱۳۹۱

آزادی!

جوشش ازادی !

باید آزادی را درون دیگ جوشاند واز آن شربتی غلیظ بوجود آورد تا به مذاق عده ای خوشگوار آید ، جوشش ازادی ، این کلمات از دهان کسی بیرون میریزد که خود اسیر " لچک" وزنانش را نیز به زیر "لچک " پنهان کرده است . یک نظام وحشتناک عقیدتی ، یک سکت بی مایه وخود جوش .

او دنبال اسبهای پیر راه میفتد میداند که گاز نمیگیرند وبیشتر برای سر گرمی تماشاچیان است ، اسبهای او همه آموخته اند با " تاجی از گل سه رنگ وخورشید طلایی" که بر کاکل خود زده اند ، همه آنها بسیار سر فرازند که به ( اصطبل) بانوی فرانسه نشین تعلق دارند وهرکدام درانتظار نوبتند ، مهم نیست روی هرشماره ای که بایستند ، آنها چیزی به غیراز خودشان ندارند که ببازند .

تنها سر زمین پهناور وغنی است که همه روز آن " داو " گذاشته اند ، روی یک شماره برای آن سایه های نامرئی ، برای اربان سرمایه که هنوز بیشتر آنها نقاب برچهره دارند تنها همین شماره مهم است ، درحال حاضر کشتی کهنه خودرا به آب انداخته اند ودر انتظارد تیر ترکشند.

معلوم نیست درکدام جبهه حرکت میکنند ! طاق زیبنده مسکو ؟ یا کاخ الیزه ویا سایر کاخ ها بازی آنها جدی وبانظم وترتیب است  وآن آقایان پشت میز نشین هم بی میل نیستند که درقمارخانه درمیان باسن وسینه زنها و رولت ها وول بخورند .

آن " بانو " دیگر پیر شده است وصدایش زنگ دیگری دارد همسرش گم شده ، مهم نیست هنوز میتوان از این ماده اسب پیر کار کشید ودنبال آن کلمه کهنه  واز مد افتاده ووازده ( دمکراسی ) رفت .

آنها سخت باین کلمه وآن شربت جوشیده آزادی چسپیده اند اما نباید تار مویی از زیر لچک زنان بیرون بیا ید ، خانواده درمرحله صدم قراردارد وبچه دار شدن ممنوع است . آزادی زنان ؟! ها ها ها ، در خاور میانه وخاور دور وخیلی از سر زمینها هیچگاه زنان آزاد نبودند ، آنها به سختی توانستند این نیمه آزادی خودرا به دست بیاورند آنهم زیر سایه یک نرینه پر قدرت .

حال امروز با این خیمه شب بازی کهنه شده گمان نکنم زنان فریب بخورند این سخن پردازی ها واین بازی ها خواه در ارک سفید باشد خواه در کاخ ا لیزه وخواه زیر درخت سیب ویا درکاخ بی بی بزرگ ویا کانونهای فرهنگی ! اینها عروسکهایی هستند در دست سر مایه های بزرگ ونخ همه هم در رفته رقیب یکدیگر شده اند ، خود سر مایه یک غول چند کله وهزار دست است وباهم درجدالند واین پول است که امروز حکم میراند وفرمان میدهد و.....وای به روزی که ملت ما از چاله جهالت وامامت بیرون آمده وبه زیر چتر " اثامه " فرانسه نشین برود ، این نمایندگان دمکراسی همه مانند یکدیگر ودرانتظار  خالی شدن آخورند، تابتوانند خوب شکم خودرا سیر کنند ، ملتها ، زنان ، دموکراسی ، آزادی ، صلح ، همه زیر جلد وپشت جنگ قراردارند و...این پول است که حکم میراند وفرمان میدهد.

                                                                        ثریا/ اسپانیا /27