سه‌شنبه، بهمن ۱۰، ۱۳۹۱

آشتی

خدارا شکر ، که بخشوده شدم .

--------------------------

کدام احمقی گفته که " پول بو ندارد ؟ " این یابوی احمق زردنبو همه جا بوی پول را احساس کرده ومیکند درلباس آشپزی درسفارت تا بغل خوابی آن گاومیش شکم گنده اهل بنغازی  وبند وبست های بی ارزش مالی ، خرید لباسهای کهنه از مرز ترکیه وفروش آنها به کسانی که طالب ( مارک ) بوده وهستند ، آن گوسفند پروار با چشمان نیمه بسته لب از لب نمی گشاید ومیگذارد پیر زن پولهارا جمع کند همه سر انجام باو تعلق میگیرد هرچند حالا باید سر مگس را بجود وزیر دندان زبانش را گاز بگیرد .

هردو خوب راه را میدانند وهردو خوب میتوانند از یکدیگر بهره برداری کنند مادر همه جا آه میکشد ناله میکند وبرای آن بره معصوم اشک میریزد تا دل دیگران به دردآید وباو چیز ی برسانند وآن یکی آن بره که کم کم درشت شده ومانند یک میش شاخدار ویا گوساله ی پروار شکل عوض کرده است هیچ غروری از خود نشان نمیدهد میگذارد تا همه چیز سیر طبیعی خودرا طی کند خودش را میان یک خانواده پر جمعیت جا داده بنا براین دیگر اجاره مسکن را نمی باید پرداخت همه چیز آماده است حتی رختخوابی که میبایست با آن زن چند شوهره وبچه های بزرگش درآن بغلطد.

میان او ودیگران فاصله ها ست گفت وگو ها همه درباره ( پول ) است واو میداند که چه کسانی کیسه پول را درشلوار خود پنهان کرده اند ، مهم نیست آنرا پایین میکشم ، هروقت لازم شد هردو شلواررا پایین میکشیم .

اما این روزها دیگر شلوار به تنش چسپیده پر بیمار وزفرتی شده با اینهمه هنوز دستهای لاغرش را درهوا میچرخاند وراه میرود وبا لبخندی مزورانه تقریبا درکارهایش توفیق حاصل میشود مانند کنه می چسپد ( درجاییکه منافع باشد ) ودر جایی که حس کند بویی نیست فورا مانند زالویی که خونرا مکیده رها میشود.

امروز گاهی زوزه میکشد وزمانی عوعو میکند گوشهایش هم تقریبا ازکار افتاه است اما زبانش گویی همه حواس پنجگانه را بخود اختصاص داده ومرتب میچرخد آنهم با چرندیات ومزخرفاتی که از دیگران شنیده ، مهم نیست اینگونه جانوران را خیلی زود میشود به کنام خودشان رها کرد لزومی ندارد برایشان دل بسوزانی آنها تنها به بوی پول زنده اند.

ثریا/ اسپانیا/ 29 ژا نویه 2013

" از یادداشتهای روزانه "

هیچ نظری موجود نیست: