یکشنبه، بهمن ۱۵، ۱۴۰۲

خارج از زمان


 ثریا ایرانمنش ، لب پرچین ،اسپانیا 

چند روزی است که اشعار  خواننده بزرگمان بانو دلکش ورد زبانم شده وعجب آنکه پس از سالهاهنوز انرا فراموش نکرده ام،

اشعار انرا گویا مطابق معمول  معینی گفته واهنگ را خود دلکش روی آن گذاشت گاه گاهی  خودش آهنگسازی می‌کرد دستی به ساز داشت ودو تار میزد ،حیف  وصدحیف که در  دامن  ان نی لبک لیک ومنقل افتاد  دیگر  مجبور بود در هر بزمی ومجمعی بخواند وسپس خودرا به منقل رسانده تجدید قوا کند  ودر آخر با کمی آب گریپ فرود دهان  تلخ خودرا   تمیز کند ،

بر حسب تصادف و بامعرفی ودعوت معینی  کرمانشاهی بمنزل ما آمد  انچنان ماندگار شد  ودیگر  میل نداشت از  جای برخیزد زیر زمینی آراسته  با پوشش پارچه اصفهان تشکچه های مخمل و  فرش  ابریشمی  وپذیرایی بی  حساب من وعاشق ابگوشت وکوفته قلقلی من در  آوردی  من شده  بود  سه شنبه ها خرید میکردم  میکردم تا  شب پنجشنبه همه چیز آماده بود   همه لوازم را به زیر زمین میبردم سفره را پهن میکردم    وخودم در طبقه بالادر  کنار بچه های سه ساله ودوساله وونوزاد میخو‌ابیدم بوی افیون مرا دچار  حال تهوع می‌کرد  وآسم مرا )تشدید کرده  سر گیجه میگرفتم،

اوایل شب کمی می نشستم در خواست آهنگی را که بسیار دوست داشتم واشعار انرا شادروان رهی معیری سروده بود افتتاح مجلسی بود ومن با آمدن میهمانان  خوانده ونا خوانده  گم میشدم  گاهی بیست وچهار ساعت در همان دود ودم بخواب میرفتند قمار می‌کردند  برای من مهم نبود  آنجا یخچال بود  حمام وتوالت هم بو ذغال هم بود ، کسی با من کاری  نداشت  بقول حضرت اشرف همسر گرامی صاحبخانه من نبودم جناب باقر عاقلی بود ؟!!!!! . میل نداشتم بازبان کثیف  او تحقیر شوم   خودرابهتختخوابم میرساندم ودر کنار نفس پاکیزه کودکانم بخواب میرفتم  برایم مهم نبود چه کسانی آمدند ورفتند کدام تیمسار کدام وزیر ویا معاون وکدام سر تیپ همه مانند پروانه گرد شمع وجود دلکش ومنقل میز قمار بودند ، یا سر لشکر یا معاون وزیر آمده تا در بزم بانو  شرکت نماید ، بعد ها ازخدمتکار خانه میشنیدم

گذشت ومن بهخارج امدم وهمه رابرای انهابجای گذاشتم .حال چند روزی است که مرتب  این آهنگ بر زبانم جاریست .

در زیر سقف آسمان ،،،،/ در گوشه  این  أشیان   / چون طائر بی خانمان ،،،،  تنهای تنها مانده ام 

هر آتشی روشن شود /  دودش به چشم من رود 

چون رفتگان بی نشان / تنهای  تنها مانده  ام

نه عشقی که دیوانه آش باشم  نه شمعی  که پروانه آش باشم 

دور از دیار ‌دودمان   تنهای تنها مانده ام ،،،،،،،  تنهای تنها  مانده ام

والاخر ،

هرچه گشتیم در این شهر نبود اهل دلی / تابداند غم تنهایی  و بیکسی ما ،،،،،،،

پایان 

ثریا 04/02/2023  میلادی ،،،،،

 هر روی یادش گرامی ونامش جاودان باد زنی لوتی بود وصدایی بینظیر داشت  .

هیچ نظری موجود نیست: