چهارشنبه، مهر ۱۲، ۱۴۰۲

درب های بسته


 ثریا  ایرانمنش  ، لب پر چین  ، اسپانیا .

دوش چشم خود ز خون دریای گوهر یافتم /  منبع هر گوهری دریای دیگر یافتم ،

این چند دربا که برانداز گردم از سرشک / گره کشتی یک  گرداب منکر یافتم ،

تمام شب  

چشم به سقف نا مریی اسمان درب های کائنات  دوخته  بودم  در انتظار باز شدن  دری را زدم همه دربهارا زدم  جوابی  نیامد   مشت بر همه دیوارها کوبیدم ، بیهوده بود  همه گفته ونوشته  بودند که در ساعت پنج صبح درب های کائنات  باز می‌شود سپس آوا وناله ترا فرشتگان به عرش اعلا میرساند ؟؟؟!!

انهم یکفریب بود   حلقه بر هر در مزن ،همه مرده اند  کائنات  ویران شده  دیگر  هیچ دستی مرهمی بر زخمی نخواهد گذاشت   بیهوده ناله مکن ، بیهوده التماس مکن  دست ، را از حلقه ها بیرون بکش   رویترا به خشت های طلایی بچرخان آنها معجزه می‌کنند ، از یک سو خودرا رها میکنی واز سوی دیگر  میل به بند داری  همه 

 جا  در سکوت است  باکدام  کشتی میخواهی خودرا از این گرداب نجات دهی ؟ 

نه شنا،گر ماهری هستی  ونه میتوانی از ارباب جانت خودرا نجات دهی  سعی کن فرو نروی باید گم شد  از دیده ها نا پدید گردید  تا جستنی شوی ،‌گمشده را میجویند   انگه در تو گمشده دیگر قابل  بر گشت نیست  جستن و   جستن تو بیفایده بود  به ندای نادیده گسی که   چیزی نبود  حقیقت زندگی گم شد  وحال ما در ژرف بارترین  دوران تاریکی  چیزی را نشخوار می‌کنیم که نمیدانیم چیست ،

دیگر هیچ بحری آشنا نیست هیچ کوچه ای را نمیشناسیم حکومت او تمام شد  ودرها همه بسته شد اند خود اونیز بیماروچه بسا مرده است  وقدرتمندان  دیگری به زور جنازه اورا نگاه داشته اند ، 

حلقه به هیچ در مزن  این حلقه های غریبانه را که میکوبی تنها برایت خستگی میاورند ،

بخواب ، سعی کن بخوابی بیداری  لطفی ندارد  در بیداری چیز قابل لمسی نیست  گوشتها متعفن والوده  با زیور طلا بوی گند خودرا پوشانده اند ،

هر که در ره عشق  ذره شد . / پیش خورشید پای کوبان نیست ذره شو که هوای جانان را  بجان کشیده و زنده شوی ،

 ذره شو 

کور است کسی که ذره را ببیند ودرونش را نشکافد تا   صد ها هزار ذرات نور را بچشم دل ببیند مهم نیست  یکصد ‌هزار صد سوی یک ذره کامل از نور خورشیدی ، به درونت سفر کن بیرون خبری نیست  ،هرچه هست فریب است ریا ست ودروغ …..پایان 

یک روز صبح چهارم اکتبر 2023  میلادی  

برو بخواب  خواب بهترین رویاهاست  ،


ثریا ،‌اسپانیا 

اشعار ! به گمانم از عطار باشند ؟! 

هیچ نظری موجود نیست: