دوشنبه، مرداد ۲۴، ۱۴۰۱

تولد .


 ثریا ایرانمنش  « لب پرچین »  ، اسپانیا .

چهل سال رنج و …..

نه حافظ  عزیز ،‌بالای هفتاد سال رنج وغصه کشیدیم تقدیر ما . نه به دست  می دوساله بود ونه می صد ساله  ونه تریاق ، تدبیر ما به دست  بستنی  هایی بود که درونش سرب و آهن بکار رفته بود ودر فروش،گآه‌های زنجیره  ای ألمانی بفروش میرسد 

تقدیر ما. در میان شعله های  آتشی بود که به دست عجوج ومجوج ها.  شعله میکشند تا پولهایشان. را صرف خرید زمینه‌های اروپا وامریکا بکنند 

 تقدیر ما به دست ملای بیسوادی بود که مردم را گرسنه نگاه میدارد. وسهم آنها.ر  ا به بیت رهبری بعنوان نذری می‌دهد به آدمکشان دوره گرد.   

 تقدیر ما از چهل. به هفتاد رسید انر هم رد کرد ومارا ،،،،، 

در میدان بیکسی تنها گذاشت 

تنها هوس یک أبجوی خنک دارم. با چند دانه پسته. وطنی و یک سیگار وبیاد بیاورم که چگونه دو دست نامریی مرا. بلند کردند وبه اینسو در این کنج پنهانم ساختند شاید هنوز بمن احتیاج باشد. شاید هنوز ماموریتم روی زمین تمام نشده است 

حال. پس فردا من ونوه بیست وپنجساله ام. باهم. در بک ساعت به سلامتی هم گیلانی مینوشیم واز دور بوسه بر رخ مهتاب میزنیم وسپاسکذاریم که با همه رنج‌ها وسختیها ودردهایم وبیماری هایم  هنوز قد راست میکنم وهنوز راه می‌روم وهنوز. افکارم  بیکار نیست ودر اطراف زباله ها نمیکردد  باید شکر گذار بود  در هر ثانیه که نفس. می اید ومیرود.

روز گذشته در خانه پسرم میهمان بودم همسرش اتومبیل جدیدش را که سفارش داده بود رسیده بود آنچنان دل دردی گرفتم که زمین گیر شدم با حال  تهوع به آنها خبر دادم که نخواهم آمد.  یکی بیاید گلدانی  را که خریده ام ببرد 

بعد از ظهر بود. پسرم با چند  سیخ کباب  کوبیده ونان لواشی  که خودش درخانه پخته بود  از را رسید اه بوی کباب ،،،، باشد برای فردا امروز  خالم بد است ،

 طفلک کنار استخر پارتی داده بود ومن درون. تختخواب بخود میپیچیدم  واشک میریختم .‌دهانم خشک بود .

برخاستم. ، اهای درد بیدرمان کاری  از تو ساخته نیست. من بر میخیزم  گر  چه  چهار ودست وپا راه بروم ،

چشمانم جایی. را نمیدید گیج بودم  کجا هستم چرا اینهمه درد دارم دردهایی که پنهانند گم می‌شوند. ،

دوباره روی همان  صندلی نشستم وچشم به دیوار مقابل دوختم وروی دیوار خانه ام نوشتم ،

روزی  ما یک خانه  کوچک  سفید داشتیم. در آن خوشبخت بودیم ، باد آمد باران آمد سیل آمد وخانه مارا وبرانساخت وقایق ما غرق شد. وما با کمک پوشالها خودمان را به ساحلی امن رساندیم. و دیوار. سیاه شد ، پایان .

ثریا. 15/08/2022  میلادی

هیچ نظری موجود نیست: