سه‌شنبه، اسفند ۱۹، ۱۳۹۹

هوای خانه دلگیر است

 ثریا ایرانمنش " لب پرجین " اسپانیا!

سفره ای سبز گستردیم /با د 

پیاله ها را پر کرد 

ما نوشیدیم از آن پیاله /می تهی لبریز آتش را 

------ هوای خانه سرد است هیچ آتشی آنرا گرم نگاه نمیدارد خانه ایکه درآن چند نفس گرم نباشد هیچگاه گرم نخواهد بود اگر چه شعله های آتش تا آسمان زبانه کشند .

میل نداشتم چیزی بنویسم اما دیدن  برنامه خانم  اپرا وینفری و آن بانوی خود شیفته که پسرک را مانند مومیایی درمیان دستهایش شکل میدهد  وادارم کرد که چند خطی را به روی این صفحه بیاورم وسپس خود را به زیر دوش برسانم اگر حمام گرم شده باشد !!!! 

این بانو چه مقدار پول ازآن رسانه های گلوبالیستی گرفت که زندگیش را فروخت  برای او که ازیک خانواده تهی دست بیرون آمده مهم نیست خود فروشی کار او بوده است دلم برای آن پسرک میسوزد قابل ترحم شده است حال نه بهشت را دارند ونه با زگشتی به جهنمی که ازآن نام برده اند درمیان برزخ خواهند زیست مگر تا چند سال دیگر آن بانو میتواند مدل یا شو گرل باشد ؟ .

تو نیم وچبی میخواهی با یک امپراطوری عظیم که نیمی از دنیارا زیر سلطه خود دارد وبا نیم دیگر دنیارا بهم میریزد مبارزه کنی یا اربابانت ؟ .

بهر روی بعد از ساسی مانکن که سر مردم ایران را گرم کرد تا بندر چاه بهاررا به هند بفروشند ایشان هم سر مردم دنیارا گرم کرده تا رفقا درقفا کارشانرا انجام دهند .

خانم اپرا وینفری ملکه بی تاج وتخت صاحب میلیونها دلار وقصرها وخانه واملاک است میتواند پایه های تخت یک سلطنت  را بلرزاند او ورفقایش همه دست دردست هم  داده تا امپراطوری را جمع کنند  برای دنیای جدید دیگر شاهی وملکه ای لازم ندارند تنها یک رهبر یک دین ویک روش !!!! ملکه همان ملکه زیبایی است وشاه همان همان چهارشاه درورق های بازی است .واین تحفه را نیز بانو میشل وهمسر عزیزش درکاخ سفید  ساختند وپرداختند وتحویل آن پسر بیگناه ازهمه جا رانده دادند او هم احتیاج به یک مادر داشت واین مادرخوبی برایش خوهد بود ؟!.

 از نیمه شب بخاری را روشن کرده ام تا حمام گرم شود بیاد حمام خودمان افتادم   که هرصبح  از تختخواب پایین می پریدم وبه درون حمام میرفتم همسر نازنین  ومهربان وخوش بیانم فریاد میکشید !! باز حمام  ؟؟ زن ! هفته ای یکبار با بقیه به حمام بیرون برو وبده صغرا خانم کیسه کش  ترا کیسه بکشد  مرتب آب را حرام میکنی  ودوش میگیری مگر تو خارجی هستی !!!!

گوشهایم باین چرندیات عات کرده بودند  پیکرم با بهترین  لوسیونها چرب میکردم عطر میزدم ومیرفتم سر میز صبحانه  پس از آن بکارهای دیگر خانه میرسیدم قصه دوش گرفتن من مانند افسانه چهل طوطی درشهر پیجید وشد دستمال دست همه خاله زنکها !!! تازه عده ای هم مرا سر زنش میکردند که چرا لاک ناخنمرا پاک نکرده به حمام میروم غسلم واجب نیست !!! غسلی نداشتم نه ارتعاشی ونه ارتماسی ونه جنابت وحیض بکسی مربوط نبود .

حال  نمیدانم همسرم درگورش تا چه حد بمن میخندد که میبیند با چه فطرتی باید دوش روزانه ام را تبدیل به هفتگی کنم وحسرت صغرا خانم کیسه کش را بکشم تا دستی برپشتم بمالد .

خانه سرد است خیلی هم سرد است همه زمستان بدون آفتاب وتابستان بر عکس . این سر نوشت است کاری نمیشود کرد کاش میشد منهم زندگیم را بفروشم ویک خانه مجلل با همه تجهیزات در گوشه ای از دنیا بخرم اما من که عروس دربار نبودم عروس یک حاجی بازاری بودم  عروسی بدون لباس عروسی .   فعلا این مخارج باشد برای بعدها ! دیگر بعدی  وجود نداشت .

شاید هرکسی با ستاره ای به دنیا میاید ستاره من درمیان مشتهایم شکست . 

ایکاش علف بودم 

 وبه زمین چسپیده بودم نه به توهمات 

 با ریشه های سست درخاک دیگری 

کاش علف بودم ونمیتوانستم از جای بجنبم 

حال چهره ای بی نامم که آیینه اش را گم کرده است 

پایان / ثریا / 09/03/2021 میلادی .

هیچ نظری موجود نیست: