دوشنبه، آذر ۱۰، ۱۳۹۹

هرجایی


 ثریا ایرانمنش "لب پرچین" اسپانیا ×

جامی است که عقل آفرین میزندش / صد بوسه ز مهر بر جبین میزندش 

این کوزه دهر چنین جام لطیف   /میسازد  و باز بر زمین میزندش > خیام نیشابوری<

فریاد ما از آسمان بلند است واز کج رفتاری او  آسمانی که عاشقان شب را میکشد  وبه زیر می اندازد  وروز را برای  از ما بهتران  که دلبرانه و دلیرانه زندگی میکنند  آسان میسازد 

این کوزه گر دهر نیست بلکه سر پنجه انسانهایی است که نامریی اند  خود  دراندرون  دادگاه میسازند ومحکوم  میکنند ومیکشند واز بین میبرند . وآنگاه دور هم به سوگ مینشینند .  مغزها باید ازبین بروند  فکر کردن موقوف باید همانند یک الاغ سر به زیر انداخت رفت وچرید وسواری داد بعد هم زیر بار سنگین زندگی جان سپرد .

اینهمه هیاهو برای هیچ است انسانهارا بیگناه بسوی جوخه اعدام میبرنذ  میدانشان نام شفق سرخ .را دارد 

دیوانه مست واز خود بیخبر به پادشااهان گذشته سرزمین ما ناسزا میگوید فریاد میکشد بروید گم شوید این سر زمین ماست ؟! بلی سر زمین حرام زاده ای یاسرحان است و سر زمین نواده ای فاحشه های شهر نو که از یک بطن متعفن وچرکین بیرون آمده اند همه دچار نوعی بیماری روحی وجسمی .

درآن سر زمین   فرشتگان عدالت جایی ندارند  وابدا به رسم وداب خود عمل نمیکنند آنجا کره ای دیگر است وآن عده که دربیرون مشغول نشخوار کلمات میباشند  تنها برای وقت تلف کردن وفشار خون خودرا پایین آوردن  ودران میان هم چند سکه صدقه گرفتن برای بیان شیرینشان !

به جرم چه گناهی به این سرنوشت دچار شدیم ؟ گناه معنا ندارد  بجرم ناسپاسی وحق ناشناسی این امر درجان وریشه یک یک ما جای دارد نه حق را میشناسیم ونه حقوق را ونه سابقه واحترام را سابقه همه خراب است همه هر جایی اند !!!! واین تحفه های  دشت بی سامان قلعه همه پاکیزه دامان !

هر روز رنگ پریده وبی آفتاب زمان با رنگ خون  روشن میشود خورشید بیهوده میتابد جلوه اش  زیادی است

کافی است از اسب چموش خود پایین بغلطی دیگر همه پای روی سرت میگذارند وآنقدر فشارت میدهند تا قالب تهی کنی این کار کوزه گر دهر نیست کار جانورانی است که از سوراخهایشان بیرون جهیده وفرهنگی نو برای ما به ارمغان اورده اند . 

روزهای پریده رنگ  به شب مینشینند ومن  خسته وبیمار از میان دریایی خون برون میجهم وچشم باز میکنم هنوز زنده ام برای چی ؟ آه فرصتی دیگر میخواهم کتابم ناتمام است باید تمام شود اگر چه به دست چاپ نرسد.

دریک اطاق کوچک /  با سینه ای پردرد

 دیواری سفید / در کنار پرده هایی که دل به دست باد داده اند 

میل دارم باز درجایی دیگرریشه بدوانم  این بار درمیان اوراق سپید بی زبان 

پایان / ثریا ایرانمنش  30 نوامبر 2020 میلادی 

هیچ نظری موجود نیست: