ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا .
--------------------------------
گل خورشید باز میشود
وشعاع آن بهر سو میتابد
نوید صبحی دیگررا میدهد
شب تیره سفر میکند
ومهتاب ازخواب برخواهد خاست !
------
روی فیس بوکم شخصی از همراهان نوشته بود که در کالیفرنیا بیکاری ومرگ وبیماری بیداد میکند وامید به اینده را ازهمه گرفته واز شخص ریاست جمهور دل پرخونی داشت 1
چیزی نداشتم در جوابش بنویسم ویا بگویم - تنها نوشتم این امر همه عالمرا آلوده کرده است غیراز عده بخصوصی را که نامشان پیدا وپنهان است وتنها باید امید داشت وامیدوار بود که فردا روز دیگری است
امروز دیگر نه فیلسوفی ونه دانشمندی ونه معلمی زاده نشده تا مرا دلداری بدهد همه چیز دردست علم تکنو لوژی است حتی نفس کشیدنهای ما درحال حاضر شمرده میشوند همه نیرو ها صرف کشتن میشود در هر کجا که باشی .
از خودم میپرسم که چه نیرویی ترا ودارباین زندگی ننگین کرده است ؟ وسپس خود درجوابم میگویم در ضمیر ناخودآگاهم امواجی جریان دارند که بمن امر میکنند بمانم برای فردای بهتر !
وآن قردا کدام است ؟ دیگر نمیتوان ازادی اختیاری را با سیاست امروز وفق داد انسان هیچگاه آزاد نبوده است طبیعت اورا دراختیار دارد .
گاهی باخود میاندیشم که درزمانهای گذشته چگونه یک ترس خفیف از بعضی از ارواحی که خوب یا بد بودند مارا دریک پاندول منظم نگاه میداشتند درآن دوران همه چیز در سایه یک ابهام پنهان بود وما همیشه ازچیزی میترسیدیم از بدی کردن خوداری مینمودیم که مبادا فردایمان رنج آورر شود ! بهشت را باور داشتیم وملائک را که هریک بر شانه های ما نشسته اند یکی خوب ودیگری بد وآنکه بداست همیشه درسایه قرار دارد ! وبا همین نظم به جلو میرفتیم همه چیز در یک آرامش جریان داشت ازوقوع جنگها دیگر خبری نبود تنها جنگهای سرد لفطی از بلندگو رادیو ها بگوشمان میخورد برایمان مهم نبود فردا آشتی خواهند کرد .
همه به یک نیروی مرموز وپنهان اعتقاد داشتیم که سر نوشت مارا از پیش نوشته وبه دست ما داد ه بود شریکی هم برایش قائل نبودیم همه چیز مرموز ویگانه وپنهان بود .
امروز به اقتضای تحولات بیشمار عده زیادی آن قوه مرموز را بکلی نفی کرده اند وازخود دورساختند وعده ای برعکس اورا چنان درتابلوی آهنی پیجیده ودرحلقوم یکدیگر فرو میکنند تا به مرز مرگ برسند .
فلسفه وعلوم انسانی وبه دنبالش علم فیزیک همه را بهم ریخت انسان نو تازه یک انسان بلند پرواز وپیشتاز شد وادعای خدایی کرد .
دیگر کسی به کتابها رحوع نکرد کنفسیوس / بودا / مسیح /همه در زیر خروارها خاک پنهان شدند وخاندانهای بزرگی بوجود آمد که سرنوشت ساز وخدایان تازه ای بودند خدایانی بیرحم ودر هر کوچه وپش کوچه ای ودرهرنبشی دکانی باز کرده ومشغول فریب ویا کشتار مردم شدند .
حال امروز ما درمقابل این دینامیسم وحشتناک که حتی نان مارا نیز درمیان دستهای خون آلوده خود قرارداده است درمانده شده ایم دیگر آن هندوی آرامش پرست هم اعتقادی به آن مجسمه هایش ندارد وآن مسیحی مومن درب کلیسا را بسته است ودیگر آن مرد بینوا که باسر خم شده بر صلیبی اورا شفا میداتد تبدیل به یک نوزاد است که درون یک سبد خوابیده ویک نوزاد نمیتواند عاجلی را شفا بخشد !
آن زمان کلاسیک با آدمهای کلاسیکش گذشت وامروز ما با دنیای مغشوش وهرج ومرج وبی در وپیکری روبرو هستیم امروز دیگر فرزندی پدر خودرا نمیشناسد ونمیداند درکدام لوله وکدام زهدان به دنیا امده است بیشتر فرزندان از درون ازمایشگاهها ویا در درون رحمهای مصنوعی واجاره ای پای بر عرصه دنیا میگذارند بزرگان همه به دنبا ل جانشینی برای خویشند مهم نیست این جانشین از کدام لوله بیرون میاید وچگونه شکل میگیرد .
امروز همه کوته بینان تا نوک دماغ خودرا بزرگ میبینند دین از بین رفته است هر صبح با دیدن طلوع آفتاب تاانتهای عرش را میشناسیم ومیدانیم که امروزمان چگونه آغاز خواهد شد باید ساعتی ویا دقیقه ای زندگی را مانند دانه های تسبیح بشماریم ودوره آنرا طی کنیم .
دیگ هیچکس به دنبال یک الگوی فرهنگی ویا ادبی ویا سیاسی بخصوصی نیست همه جهان سیاستمدارند !.ث
----------
جهان آن روزها میخندید
میان شعله های روشن خورشید
من آما
چشمهایم خفته در خواب گرانباری
دریغا صبح بیداری
دریغا صبح هشیاری
پایان
ثریا ایرانمنش . اسپانیا . 15/05.2020 میلادی برابر با 26 اردیبهشت 1399 خورشیدی.