پنجشنبه، مهر ۱۵، ۱۳۹۵

شاعران وترانه گويان

از من حكايتى نو 
از حال گل تو بشنو 
در نوبهار جانپرور 

ميزد به گلستانى  
پيوسته باغبانى 
پيو ند گل به يكديگر 

گل سرخ وسپيدي  ، زهمان گلها كه ديدى به خدا " شهريار" گلها بود 
زده پيوندى فرح زا ، به كلى سرخ و فريبا  كه به رنك وصفا چو "ديبا "بود 


زمان  گذشت وكشت وافسانه ها آمدند ورفتند ى زمين لرزه اى پديد آمد ، شاعر سرود : 
اى رهبر مسلمين " خمينى" ياد أور نهضت حسينى 
أصلت نسب محمدى داشت ، پيوند تو مهر احمدى داشت 
اى دست خدا  كه بت شكستى ، بر مستد جد خود نشستى 

وما فهميديم كه تخت وتاج خسروان ايرانى متعلق به جد ايشان بوده است وشهريار ما زوركى روى آن نشسته بود ،
وغيره وذالك !!!!! 
هر دو شعر از يك شاعر ويك سخن سالار است مداحى در با ر ه شهريار ما كه ميرفت تا ملكه اى را بسازد و مداحى درباره يك ويرانگر كه گفت " اقتصاد " مال خر است ، 

كتابها با جلد زرين و چرم به چاپ رسيدند وبه زباله دانى شعراى مداحان   سرازير شدند ، 
با اين كيفيت ما هيچگاه صاحب " زمين " خود نخواهيم شد وهمچنان آواره خواهيم ماند ، 
نمونه اش را اين روزها زياد ميبينيم  عضو محكم وپا برجاى باد ، 
پايان ، ثريا ، اسپانيا ،