یکشنبه، شهریور ۱۴، ۱۳۹۵

رطل گرانم ده....

ای مگس ، عرسه سیمرغ نه جولانگه توست 
عرض خود میبری وزحمت ما میداری .........حافظ.....

فرهنگ یک ملت ، مجموعه ایست از "
ذوق واندیشه  وتربیت وسر انجام تاریخ آن سرزمین ، تاریخ ما  باخون  های زیادی  آبیاری شده است  وعکس العمل  آدمها  وفرهنگ سنتی آنها یکسان نیست  ، شاید بقول آن " دجاله"  پا برهنه های سرازیر شده  از کوهها  با هم دریک دجله درآمیخته اند  وحال درمیان این سیل وخون  اگر ما کمی استوار بوده ایم شاید بندش به ناف دیگری ویا جای دیگری متصل است /
امروز همه میخواهند دیگرانرا بشکل خودشان بسازند ،  وکم کم هم خواهند ساخت !  جلوه های فرهنگی  وفکری وقلبی هرکسی بادیگری فرق دارد  ویکسان نیستند  اگر دراین میان یکی پیدا شد  که ده درصد با تو توافق پیدا کرد  وهمراه  بود  باید اورا دودستی چسپید .
امروز همه جامعه ما مخلوط شده است با ازدواجهای زورکی یا مصلحتی  مانند آجیل مشگل گشا کمترمیتوان درونش یک کشمش تازه پیدا کرد  میان آینهمه درهم برهمی  باید با تلخی دهان وتلخی کام ساخت   وسرگردان بود  زمانیکه مرد صاحب سخنی را برای دفن بجایی میبرند اگر ملای ده اجازه ندهد  آن جسد سرگردان میماند ، امروز بر بهترین خوانندگان ، بهترین  نویسندگان واهل قلم وشاعرانی که در وصف وطن سرودند نه در باره بت که برتخت خدایی نشسته است ، نوک شمشیر وخنجر را فرو کرده اند . 
اگر گاهی  آدمی سر راه من قرار گرفته  باخود گفته ام " نه ! این یکی مانند دیگران نیست ، این باهمه فرق دارد ! چرا ؟ ذهن من اورا ساخته وسپس دیدم که سراز اطاق تاریک خراباتیان  درآورده ام .
درگذشته ما مردان بزرگی داشتیم ،  که سعی درروشن نمودن ذهن وافکار دیگران داشتند وتلاش میکرد اما از آنجاییکه همیشه باید تو سری خور.بدبخت باشیم آنهارا به نابودی وبه نامردی از بین بردند . مرحوم باستانی پاریزی نرم نرم مینوشت وخروار خروار  برای همه میفرستاد او هم در روزهای آخر عمرش  بخلوت نشست با نا امیدی تمام .  ودید کوبیدن طبل با چکش آهنی  برای گوشهای کر ودیدگان کور بیفایده است .
امیر کبیر را سر بریدند وشداد را بجای شه داد بر تخت وبارگاه نشاندند ،  هرچند شداد هم از بهشت خویش به دور ماند .
بنا براین نوشتن من بیفایده است درباره تاریخ وفرهنگ وغیره آن سرزمین ، من با آنها غریبه هستم ، از روز ازل هم غریبه بودم  باید تنها از " دل: بنویسم واز مرز آن گدر نکنم . 
منکه دیگر آسمان آن سر زمینرا نخواهم دید ، منکه دیگر قطره آبی هم از ابهای آلوده اش نخواهم نوشید منکه هنوز در تخیلات وذهنم  زمزه آبشار ها از فرار کوهای وصخره ها سر بشورش بر میدارند  وچمن سبز نمداررا زیر پاهایم احساس میکنم  درحالیکه کف پاهایم  بر برکت  فرشهای ساخت چین  تاول زده است .
نخستین باده  کاندر جام کردند 
زچشم مست ساقی وام کردند
چو با خود یافتند اهل طرب را
شراب بیخودی  درجام کردند 
به گیتی هرکجا درد دلی بود 
 بهم کردند وعشقش نام کردند 
چو خود  کردند  راز خویش را فاش
عراقی را چرا بد نام کردند ؟............فخرالدین عراقی .

به کجا میروی؟ نمیدانم ، همان دون کیشوتی هستم که با شمشیر چوبیم  به جنگ آسیابهای بادی میروم ویا درخوابهایم  غوطه میحورم بی هیچ غبطه ای. پایان
ثریا / اسپانیا / 04/09/2016 میلادی/.

 توضیحات " باید این را اضافه کنم که این صفحه  واین نوشته جات  متعلق به یک کمپانی وشخص دیگری است ومن تنها نویسنده این صفحه میباشم که نام وافکارمرا به گرو گذارده ام هرنوع بهره برداری از آن مجازات قانونی دارد  / با سپاس ثریا /