پنجشنبه، دی ۱۲، ۱۳۹۸

صذای بی صذا

ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا 
--------------------------------
آواز من بی  صدا وکوتاه است 
صدایم را بگوش کسی نمیرسانم 
 فریادم  در سینه پنهان است 
صدایم بیصداست 

ظاهرا تعطیلات به پایان رسید  وآن سیرک  سال نو با تمام زیور آلات واویزه ها کم کم جمع آوری میشوند تا سال آینده اما هنوز امکانات بیشماری برای فروش زباله ها دراختیار  آقایان هست وآن روز هفتم ویا ششم ژانویه میباشد عده ای بر این باورند که مسیح در روز ششم به دنیا آمده وعده ای براین باورند که درآن روز غسل تعمید گرفت اما افسانه ها چیز دیگری میگویند زمانی قصه   بی حقیقت باشد همه چیز تکرار میشود یک تکرار بیهوده مانند  پیامبران دورغین وفرشتگان مقرب درگاه انسان خود  خدای خویش است وآفرینده خویش بقیه یک واهمه وترس بیهوده است که برسر مردم فرو ریخته است .
چرا برای همه ما جشن کریسمس این جشن کودکانه مدتی طولانی و بعنوان ابراز احساسات درونی  همه جا آنرا پخش میکنیم تاریخ ما به پایان رسید واین جشن ها جانشینی کودکانه  برای ابراز احساسات وتقلیدی بی ارزش جای همه چیز را گرفته است .
سالی یکبار ما آنچنان رفتار میکنیم که گویی یک داستان مهم را با همه دنیا گره زده وبه آن  ارزشی بی پایان داده وچه مخارج سنگینی برروی شانه های ما مینشیند .
به راستی احساسات ما نسبت به زیبایی پاک چیست ؟ گرایشی احمقانه به جشنهای بی پایان  که هرچه بزرگتر ومفصل تر باشد احساسات ما را  بیشتر تسکین میدهد .
وآیا آن فرمان مسیحیت در زندگی ما نقشی دارد ؟ همه باهم برادریم وبرابر وهیچگاه بدی را پیشه نسازم وغیره ؟؟.
احساسات واعتقادات ما تنها باین است که جشن ما بزرگ باشد ومفصل وزباله های بسته بندی شده را از فروشگاهها بعنوان ارمغان با ارزشی گرانتر از معمو ل خریداری کرده وبه دوست بدهیم حتی داستانهای زیبایی نیز مانند داستان هدیه کریسمس اثر ( او. هنری ) نیز برایمان این جشن هارا مهمتر جلوه میدهند تا جایی باید کاسه ودیگ را گرو بگذاریم ومخارج این سیرک بزرگ را فراهم نماییم .
وچقدر درست  تراست که تنها عشق میتواند مارا نجات  دهد وچه غمگین است که ارزش این احساس بزرگ در زیر انبوه زباله های کارحانه داران گم شده است  اعتقاد داشتن  به عشق کار بزرگی است .
زمانی که پدر مقدس وکشیشها ابراز ناراحتی میکنند که  ایمان وشادی  به ایمان از بین رفته است  باید گفت که حق به  جانب آنهاست  گرایش ما نسبت به تمام  احساسات بشری احمقانه وبسیار وحشی است وامروز ما بی عاطفه تراز همه زمانها وقرون واعصار شده ایم  کمتر گرایشی به مذهب داریم  انسان امروز وتربیت شده فرهنگ این زمان  کمتر به تعلیمات مسیح برخوردی مشخص  پیش میگیرد  درتمام سال بی هیچ هدفی به کلیسا میرویم تا اوقاتمانرا پر کنیم وسالی یکبار بفکر افسانه زایش  او میافتیم که آنهم زاییده کشیشهای قرون وسطی است وتعلیمات  ستایش خورشید را از ایرانیان بصورت زشتی دزدیدند منتها در روزآن اشتباه کردند  وبیست وپنجم را بجای بیست وسوم زایش خورشید به ثبت رساندند/
برای من شب زایش خورشید یا همان ( یلدا ) بزرگترین شب وزیباترین جشنهارا دربر دارد واعتقاد من به آن شب به حدی است که کریسمس را به زیر فرش پنهان کرده ام .
امروز هیچ ملتی جنگ را نمیخواهد اما قدرتهای بزرگ آنرا بما تحمیل کرده اند وگناهش را به گردن تروریستهای تربیت شده دست خودشان میگذارند  اما چهارده ساعت کاررا درروز  بما تحمیل میکنند بی آنکه از ما بپرسند  توانایی ما چقدر است .
چه خوب است قبل از آنکه ما کریسمس را جشن بگیریم کمی در باره فرونشاندن آرزوهایمان ویک استراحت کامل واحساسات تقلیدی  برای مصرف های گسترده کارخانه داران بزرگ بیاندیشیم .
یکبار نیز نوشتم ویاد آوری کردم که صدای خدا از کوه سینا نمی آید / از انجیل نمی آید از قران نیز نمی آید / عشق وایمان دراندیشه های پاک مسیح وافکار بلند گوته ویا جناب تولستوی گسترده نشده است .
دراندیشه های پاک من وتو واو شکل میگیرد تنها کمی اندیشه درست وسینه ای خالی از خلل وفرج نفرت وجنایت وحسادت .
شمع های کریسمس را برای کودکانت روشن کن وبگذار آنها سرود بخوانند وسالهای سال خودرا خشنود بدانند  با احساسات رقیق وزمانی که تعطیللات را تمام میکنند تازه زندگی با همه خشمش جلوی تو پدیدار میگردد بگذارید عشق وشادی همیشه دروجوتان  بنشیند وآنهارا آبیاری کنید  عشق وشادی چیزهای اسرار آمیز وزشتی نیستند که آنهارا پنهان ساخته اید  آنها تنها بما کمی سعادت موقتی میدهند آنهم درمیان آتش سوزیها / جنگهای خیابانی  وبیابانی / در کنار قدرت بی حساب دیکتاتورها وآ دمکشان بی مغز وبیشعور که ما آنهارا سعا دت نام گذاشته ایم آنچهرا که نیستند وما خودرا فریب میدهیم درکنار فرمایشات قطبهای ساخته شده دست فراماسونری. پایان 
ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا / 2/ ژانویه 2020 !