دوشنبه، آذر ۱۱، ۱۳۹۸

بحران شعور

ثریا ایرانمنش  » لب پرچین « . اسپانیا -
--------------------------------------------

صبا ز منز ل جانا ن گذر  دریغ مدار 
وزو به عاشق بیدل ، خبر دریغ مدار 

بشکر آنکه شکفتی بکام بخت ای گل
نسیم وصل ز مرغ سحر دریغ مدار .........: خواجه شمس الدین محمد شیرازی »

هر روز بامیدی  تابلت را روشن میکنم شاید چیزی برای خواندن بیابم  اخیرا همه آشپز شده اند از هر زباله  ای چیزی میسازند با پنیرهای درون انبارها مانده آنهارا لعاب میدهند  همه دستورات را مو بمو اطاعت میکنند !  همه  برای سکم  و خوب برای زیر آن نیز برنامه هایی مطرح میکنند !!!.

چیزی برای مغز نیست وبرای پرکردن آن هرچه هست حرف است وباد هوا  . دیگر اثری از کتابهای خوب وخواندنی دیده نمیشود  من درانتظار  کتابی  هستم که در مورد جهان وآینده آن  بهتر وشادمانه تر چیزی نوشته باشد اما هرچه هست یاس است ونومیدی.

بحران بدی جهان را فرا گرفته است  دیگر چیز زیبایی نیست تا به آن دلخوش کنیم یا به |آن عشق بورزیم  کتابهای بی شماری را برای همیشه نابود ساختند وتنها (یک ـ کتاب )  با محتوی وهجویات  برایمان باقی گذاشتند  اندیشه هایی که درگذشته  مقدس شمرده میشدند  وهنوز عده ای از افراد به آنها ایمان دارند  وبه آن ارزش  مینهند  وسعی دارند با \ان زندگی کنند .

حتما این تنها کتاب دراتیه بی ارزش  وبی اعتبار وفراموش خواهد شد وتنها مانند کتاب افسانه های امیر ارسلان  تنهاا یک نام از |ن باقی میماند  بااینهمه قلبهای بیشماری  در میان کلمات آن به طپش در میایند تا بشریت وجود دارد این ارجیف نیز هست .

اما آن گنجینه عالم بشریت برای همیشه نابود شد  حال با کلماتی جدید وافکاری نو در میان  دکمه های سیاه وسپید  واتواع واقسام وسایل تکنو لوژی نوین میتوان نیمه کاره چیزی را یافت وخواند  اما بوی خوش برگ کتاب را ندارد .

هنو زکتابهای مقدس چین قدیم وباستانی  ودانتانهای هندو وکتابهای مختلف وحاوی افکار تخیلی  وواقعی وجود دارند اما انسان از خواندن آنها عاجز است  خوب این کتابهای ازلی وابدی میباشند وکسانی نیز درکنارشان چرت میزنند تا بموقع آنهارا برای ما توجیه کنند بسبک وسیاق افکار سیاه وپلید خود .

  زرتشت  تنها یک کتاب  بجای گذاشت نامش ( اوستا بود ) این کتاب امروز در موزه ها خاک میخورد زرتشت هیچگاه نگفت مرا بپرستید ویا ستایش کنید وسعی نکنید که هریک یک زرتشت باشید !‌ دردرون هریک از شما موجودیتهایی  قرار دارد وپنهان است  عده ای از شما هنوز درخواب خوش کودکی بسر میبرید  درون هریک از شما یک ندا  ویک فریاد است باید به آن گوش کنید  وبگذارید شکوفا شود ( امروز هندو ها بنوعی دیگری از آن  استفاده وبهره میبرند ) نامش  هرچه میخواهد باشد .

آینده شما گذرگاهی سخت وپر خطر است  آینده شما پول وقدرت نیست وخدا در درون خودتان  هست او درهیچ کجای دیگری نیست وخانه وکاشانه ای ندارد غیر از دل خود شما .

من همیشه به ندای درونیم گوش فرا دادم امرو ز( سخت بکسی ایمان  دارم  که باز ندای درونی من اورا فریاد میکند ) دیگران مرا منع میکنند همنچانکه درموقع بیرون آمدن از سر زمینم مرا منع کردند اگر مانده بودم فرزندانم را قربانی کرده بودم بنا بر این آن نیروی ناشناخته به کمکم آمد و حال امروز برایش نوشتم ؛ میتوانی  رهبر خوبی شوی بی آنکه دل به یاوه ها وپرستشهای دروغین بدهی  ومگذار هیچ سخگو ومعلمی ویا دوستی  رویای  ترا بهم بریزد چنانکه من نگذاشتم هیچ کس رخنه درایمانم کند  راه خودمرا رفتم اگر چه زخمی شدم اما زخمهایم فورا التیام پیدا کردند  در سر راهم مارها / عقربهای جرار/ ومارمولکهای زهر دار وکوسه های گوشتخوار ایستاده  بودند من دست دردست ایمانم ودرکنار همان روح ناپیدا راهم را یافتم  رسیدم بجایی که سرنوشت برایم تعیین کرده بود .
حال اگر رویاهای شما با شما سخن میگویند به آن ها گوش دهید .
حریف عشق تو بودم چو ماه نو بودی 
کنون که ماه تمامی  نظر درییغ مدار 
کنون که چشمه قند است لعل نوشت 
 سخن بگوی واز طوطی سخن دریغ مدار
پایان 
ثریا / « لب پرچین » اسپانیا/ ۲ دسامبر ۲۰۱۹ میلادی !.