ثریا ایرانمنش « لب پرچین » اسپانیا !
---------------------------------------------
روز شکر گذاری ویک دلنوشته !!
اگر جنگی در گیرد ؟ واگر جنگها همچنان ادامه داشته باشند ؟! آهای کسانیکه دم از بشر دوستی میزنید هر اتفاقی را از دید بسر دوستانه مینگرید أیا به آنچه میگویید اغتقاد دارید ؟ آیا آنکه فریا دمیزند قریادهایش دلخراش تا آسمان میرود بگوش کر شما صدمه میزند ؟ نه درگوشهای ناشنوا طنینی ندارد چه کسی با دیگری هم آوا است همه کم کم دارند ازهم دور میشوند جنون آ|دمکشی درمیان مردم از هر زمانی بیشتر اوج گرفته همه چیز به رنگ خون است حتی شرابی که مینوشیم <
حال امروز من در میان این سایه های زشت باید روی همه چیز را بپوشم کمتر از آنچه بر من گذشته حرف زده ویا میزنم تنها مینویسم گویی این گوش بیشتر میشنود تا گوشهای زنده .
دراین اینجا شناخت ما ومیدان جغرافیایی ما باندازه یک زمان اختلاف دارد حال تبعیت را پیشه کرده وبا آنها راه میرویم اما بیگانه وار هیچ کس با کسی دوست نیست آنها باهمند با ما بیگانه و.....تنها همه چیز زیر غبار وخاک فرو رفته است وروی همه چیز را با پارچه های وملافه ها \پوشانده ام گویی کسی دراین خانه نیست .
روز گذشته آینه اهدایی پسرم رسید ! این آیننه بیشتر بدرد یک خانه بزرگ اشرافی ویا یک کاخ میخورد تا خانه کوچک من ! چهار نفر مجبور شدند آنرا بالا بیاورند وهنوز جایی برای نصب آن پیدا نکرده ام دیوارها همه از مقوا وکچ وخاک پوک درست شده اند . بی اختیا ر برای مینو یک آمرزش فرستادم او که بیصدا درلندن زیست وبیصدا مرد همیشه روی همه چیزرا مجبور بود بپوشاند چون جایی نداشت وده روز جنازه اش روی تنها کاناپه که هم تختخواب او بود وهم محل نشستن او بیجان افتاده بود وخواهرش اول ساعت وانگشتر طلای اورا برداشت واز درب خانه بیرون زد تا چند نفر از شهرداری آمدند وجنازه اورا بردند به کجا؟ نمیدانم ! این دنیا ی امروز ماست .
ماکه با کمک دوستان خوب سوسیالیست وکمونیست خود در منجلابها زندگی میکنیم وخودشان که برای زحمتکشان سینه چاک میدادند در قصرهای بزرگ به تماشای خریت های دیگران نشسته اند همه \انها که اشعارشان وفیلمهایشان ونوشته هایشان وترجمه هایشان در باره بشر وبشر دوستی بود !! آنها هیچگاه باین دنیای جهنمی که زیرپای ماست نیاندیشیدند تنها فاجعه فقر ونداری برایشان مهم بود آیا درآنها روح انسانی وجود داشت ویا دارد ؟ همه فاقد روح انسانی وهمه هیولاهایی گرسنه که هوز میدوند تا بیشتر جمع کنند .
از دوران آوارگیم بیشتر از چهل سال گذشته خانه به دوش ! نیمی از زندگیم در خانه های دیگران بباد رفت ویا در کنج گاراژ آنها دارد خاک میخورد ومن ...؟ من مجبور هستم هرروز خاک روی این اثاثیه را بتکانم درحالیکه هیچ به دردمن نمیخورند تنها دکور هستند !
سر زمینها با یکدیگر دست بگریبان هستند وهر ساعت وهر دقیقه وهر روز انسانهای بیشماری کشته وبرخاک میافتد دیکاتورها قدرت بیشتر ی دارند آنها همه از گرسناگانی هستند که درزمانهای قحطی وجنگها زیسته اند فرقی ندارد درکدام قاره وکدام سر زمین وکسانی که زندگیشان را هرروز در جبهه ها ویا در حال آماده باش میگذرانند بعضی ها به مرز دیوانگی میرسند ویا بمرز خودکشی چه غم ارباب بوقلمو ن را بخشید وبا سربازانش پوره کدو حلوایی خورد یک نمایش تهوع آور .
بدبختی این است که همه چشم به دست او ورفتار واعمال او دارند ونمیدانند که در \پشت او چه کسانی ایستاده اند او جتی فدرت نانخوردن خودرا نیز بدون اجازه آن ارواح ندارد وما تا چه حد کودکانه میاندیشیم .
آن یکی درمیان خشت های طلاییش غلط میخورد وبرایش مهم نیست که در کنارش هرساعت وهر دقیقیه یک شلیک صورت میگیرد مهم نیست آنکه شلیک میکند به وظیفه اش عمل مینماید وگلوله درست باید درمغز یا درقلب طرف مقابل شلیک شود ودیگری با عصایش دوراطاق میچرخد نمیدانم آیا اینها رباط هستند ویا انسانند وآیا از سیاره دیگری فرود آمده اند ؟ اینها نمیتوانند بشر باشند بشریت حد ومرزی ندارد مرزهای بین المللی را زیر پا میگذار ومیرود تا به خدمت همنوع خود برسد اما این موجودات ؟ نمیدانم ! .
مهم نیست باید جنبه های خوب زندگی را نیز درنظر گرفت جنبه هایش این است که میتوانی قهوای مطبوع از مدفوع حیوانات بنوشی ! پایان
ثریا / اسپانیا . ۲۹ نوامبر ۲۰۱۹ میلادی .