پنجشنبه، آبان ۲۳، ۱۳۹۸

توهمات

ثریا ایرانمنش « لب پرچین » . اسپانیا !
-------------------------------------------

سر به آزادگی بر ارم چون سرو 
بنده عشقم واز دوجهان آزادم 

مطابق هر چهارشنبه چند سایت را باید زیر رو کنم تا دریکی از سایتهای نامطبوع اورا بیابم  مانند همیشه با سخنان او دلخوش وشاد بودم او نیز در هنگام بحران بیماری دچار توهمات عشقی شده بود ! خیال میکرد هنوز جوا ن است ودراوج شهرت ومعبود درکنارش نشسته که او را نوازش میکند  ناگهان دو  باز جو بقول خودش دو دکتر آمدند واورا به سوی اطاق اسکن بردند از مغز وسر او عکس برداشتند تاببینند دچار هیچ حادثه ای شده یا نه تازه از زیر عمل بیرون آمده بود وتازه با کیسه های خون داشت جانی  میگرفت .
با من نیز چنین  رفتاری شد وهرروز صبح مجبور بودم که به هزاران سئوال جواب بدهم تا به آنها ثابت شود دچار عارضه مغزی وشعور نشده ام وخون  کاملا در رگهایم نشسته اگر چه خون من نیست .

او خوب از دانش وفضیلت خود استفاده میکند دلم هنگامی گرفت که میگفت در تنهایی اطاق بیمارستان آرزو داشتم مادرم یا خاله م یا داییم ویا کسانی را که دوستم میداشتند ومن دوست میداشتم کنارم بودند ! او درجنگلی پهناور زندگی میکند که تنها باید بجنگ برود  وهر روز دانش جدیدی را دنبال کندد وهر چه در گذشته داشته فراموش نماید  او هنوز جا نیفتاده است ونمیداند  بما بصورت دیوانگانی مینگرند که از قفس رها شده حال دریک فضای مجازی خودرا نیز گم کرده ایم.

 من باید دراین جا به  عمیقترین  ومرموز ترین  نقطه تماس بشر  اشاره کنم وآن روح اوست که گاهی از بدن جدا شده پرواز میکند بسوی دشتهای ناشناخته ویا آشنا ! .

 او نیز در رویا برای خود قصری ا زعشق ساخته بود وبا آن دلخوش بود تا ازچنگ پرستاران رنگ ورارنگ رهایی یابد . 
من نیز برای خود کلبه ای ساخته بودم که درآن غریبه ای را پنهان ساخته وباو میاندیشیدم نمیدانستم کیست واز کجا آمده حتی اورا ندید بودم تنها صدایش را شنیده بودم . دریک رویای عمیق وعظیمی  خودرا غرق کردم تا روزیکه از بیمارستان بیرون آمدم .

ما هریک نماییشگر  رویاهای خود هستیم  همچنان  که درجهان واقعی   رویای عظیمی را با یک جوهر منحصر بفرد نقاشی میکنیم  وجلوی دیدگان خود میگذاریم وآن ساخته وپرداخته رویای خودرا ستایش وپرستش میکنیم .

سرنوشت ما شاید منحصر بفرد باشد مردمی رویایی واهل دلیم  وسرنوشت ما شاید محصوص  درونی ترین  احساسات ( نفس) ما باشد  محصول اراده  ما ،  وما درواقع باید همه اینها را به سر انجام برسانیم .
این رویا ها  طرحی روانکاوه دارد وباید یک روانکاو مارا  وروح مارا بشکافد  که چرا اینهمه اسیر وپایبند عشقیم تا پای جان  وبین مرگ وزندگی ازا و یاری وکمک میخواهیم نه از : کائنات : ! 
وچنین است نگاه خیره ای که یک هنرمند به دنیای اطرافش دارد.
پایان 
ثریاایرانمنش « لب پرچین » .اسپانیا . ۱۴ نوامبر ۲۰۱۹ میلادی .!