چهارشنبه، آبان ۲۲، ۱۳۹۸

غبار ابهام

ثریا ایرانمنش « لب پرچین » . اسپانیا !
------------------------------------------

چندین هزار قرن ،
از سرگذشت  « عالم» و « آدم» گذشته است ،
وین کهنه  آسمان گرانسنگ
بی عتنا به قربانیان خویش 
آسوده گشته است .......؛ فریدون مشیری ؛

دنیای خر تو خری است ومتاسفانه ما هم هنوز حضور داریم ! واین بار سنگین را هنوز بردوش میکشیم بی اعتنا به آنچه در پیرامون ما میگذر د ،هریک بخود مشغولیم .
 در انجیل نوشته است که : اولین بار سنگین بردوش « سنت کریستفر » بود چرا که بچه ای را حمل میکرد این بچه عیسی مسیح بود که داشت دنیا را با خود حمل مینمود ! »

خوب اگر باین امر توجه داشته باشیم  همه ما  حامل این سنگینی بوده  وهستیم  تنها باید سعی کنیم شهید راه بیماریها بخصوص بیماری اعصاب نشویم که راه گریز از |ن بسیار دشوار است . باید همیشه صبرداشت وانعطاف بخرج داد صبر وشکیبایی سر انجام محصول خوبی ببار خواهند آورد گرچه تو دراین دنیا نباشی !.
حافظ میفرماید که : صبر وظفر هر دواز دوستان قدیمند / بر اثر صبر نوبت ظفر آید ؟! بسیار خوب ما چهل واندی سال صبر کردیم وهنوز در انتظار مظفریم ؟!.

یکی قداره  بسته وراه افتاده دیگری شمشیر بکمر دارد سومی با تانگ وتوپ\ وجت  خواهد آمد وآن مرد هنوز در مواقع اضطراری مردم را به صبر وشکیبایی دعوت میکند چرا که هنوز موعد وفابه عهد  نرسیده است همان مردی که چهل سال مارا فریب داد وامید بسیاری از قربانیان بوده وهست .

چه نبوغی در ساختار جسمی ما  نشسته است ؟  که مارا به راههای غیر معقول رهنمون میشود ؟  چه معجونی دراین گفتارها هست که ما دهانمان بسته وگوشهایمان وحواسمان را به آنها میدهیم ؟  چرا اینهمه مقاومت کرده ومیکنیم؟  باید قبول کرد که دراین راه پر خطر  یک خواست خد ایی نیز وجود دارد باید تنبیه میشدیم ( البته بنده خیر ) ! سرانجام چه قدرتی راه مارا بسوی  امالمان خواهد برد ؟ .

هیچ  ما می مانیم و  یک « ایرانستان» سیاه وخشک بی آب وعلف  چرا که دست تعاون  ویگانگی واتحاد واتفاق بهم نمیدهیم هریک سار خودرا مینوازد وهر کسی آواز خود را میخواند وخیال میکند که بهتر ازهمه میباشد .

 عده ای فریاد میزنند که : ما با بیچارگی  کار میکنیم وبه نان شب محتاجیم در آنسو کشتی حامل خوشگذرانان ودزدان دریایی وزمنیی مشغول  راندن بسوی سراب است .

من میان این نوشته ها ورنجهایم ارتباطی کامل دارم اینها همه رنجهای منند که بصورت حروف سیاه روی این صفحات مینشینند  شاید بادیگران نیز درا ین رنجها مشترک باشم  به دنبال ایده آلیسم نیستم  معنی زندگی درخود زندگی نیست  بلکه درچیزهای دیگری است  چیزهای عالیتر در وظیفه وفعالیتهای بهتر  چرا عده ای به کارهایی میپردازند که خود به آ\ن نه علاقه دارند ونه اعتقاد ؟ به کلیسا میروند ۱ به مسجد میروند ۱ به کنیسا میروند  درهمه جا دیده میشوند ومیتوان رد پای  آنهارا  درهمه جا یافت  باین وآن آویزان میشوند از قدرت بالاتر ها سوء استفاده کرده زیر نام \انها به کارهای ننگینشان وراه بی افتخارشان ادامه میدهند ؟!  خود را فریب میدهند .

من نمیتوانم آنچه که مرا با خصوصیات شخصیم  مرتبط میکند وداع کنم ودر جلد دیگری فرو بروم این یکنوع خیانت اول بخودم وبعد به مخاطبین من است  دیوانه کننده است  برای انسانی .که  ارباب زندگی خود بود برای او هدفی بشمار میاید  ین امر کاملا طبیعی است  من حنی حوصله کشمکش با دیگرانرا ندارم   این کش مکشها وجدالهای  برای من غیر قابل تحمل واعتقاد است  من اگر بخودم دروغ بگویم  دیگران را نیز فریب دا ه ام  وچنین حقیقتی را چه کسی میتواند درک ویا باور کند  . آخ که این زندگی امروزه چقدر ننگین وبرای من درد آور است  مجبورم  مدام بجنگم  وبرای او که زانو میزند برای یک کاسه آش لعنت بفرستم  چرا که منظور نهایی او آش   نیست بلکه تواضع وخضوع وبردگی وبندگی در برابر قدرتی بالاتر است واین خضوع وبندگی است که توانسته چهل سال  ملتی را در اسارت نگاه دارد  چه موقع ما واقعا به آن رستگاری حقیقی خواهیم رسید ؟! نمیدانم ، جوابش را شما بدهید . پایان

در شهر زشت ما ، 
اینجا  که فکرکوته ودیوار بلند 
افکنده سایه برسر وسرنوشت ما 
من ! 
سالهای سال 
در حسرت شنیدن یک نغمه نشاط 
 در اررزوی  دیدن یک شاخسار سبز
 در دود وخاک  وآجر وآهن دویده ام 
......فریدن مشیری .....
(تنها  نه من ِ بلکه کودکان  شیرین زبان من نیز 
از من حکایت گل وصحرا شنیده اند ، 
پرواز  شاد چلچله را ندیده اند )!
ثریا ایرانمنش « لب پرچین » اسپانیا . ۱۳ نوامبر ۲۰۱۹ میلادی ! ( ترسو ها مینویسند ۱۲+ ۱ ) !

توضیح ؛ عکس بالارا در لندن گرفته ام راهی را که هرروز میرفتم .!