پنجشنبه، آبان ۰۹، ۱۳۹۸

باغ مرده

ثریا ایرانمنش (لب پرچین )-اسپانیا 

سخن از پژمردن یک برگ یا یک شاخه نیست سخن از مر  گ تدریجی باغ  بزرگ است سخن از فنا رفتن خانه است .
دیگر هیچ چیز نه بنظر غریب میاید ونه ناگهانی ودگرگون  ضربت کاری بود وفرود آمد  گویی همه فرشتگان  به همراه بادیگارهایشان   با چکشی بجان آن سر زمین افتادند  روکش همه چیز طلایی وبراق است اما درون خالی وزمین دارد به چاه مینشیند .
سخن از جدایی من وزمین  وخاکم است سخن از سهم من از زندگی که (هیچ) نصیبم شد امروز سهم من این است که در کافه متروکی بین زنان ومردان از کار افتاده بنشینم ویک قهوه  تلخ را بنوشم واز آفتاب پاییزی بخواهم که بیشتر مرا  در آغوش بفشارد سردم است احتیاج به یک آغوش گرم دارم سالهاست که فراموش کرده ام عشق چه بویی دارد ودم یارچگونه جان میبخشد !.
دیگر او ومبارزاتش را بباد تمسخر گرفته ام  باید میرفتم تا آخر تا سرم محکم به سنگ میخورد   ، آخ که امروز چقدر در نظرم حقیر وبدبخت  است ،نیرومندی او مانند خشم یک گربه وحشی بود  امروز این  نیرو مندی از یک مرغ بدبخت  درون یک طویله بیشتر نیست.
او هنوز هم لجاجت میکند  بی پروبال  وسر سختانه همه طنزها وخنده هارا غرغره میکند  وایده ولوژی مسخره خودرا با کمک چند کلم قمری  با دروغ  بی هیچ کوششی به نمایش میگذارد .
چه کسانی باو گوش میدهند  پندارهایش زیاد است در هوای منگ ونئشه آور  خودرا قهرمان افسانه ها میپندارد با شمشیری  آخته وداغ که خون از آن میچکد  حال آنهاییکه اورا ساخته اند چه بسا پشیمان شده باشند  این چهار پای خسته روی صحنه داشت نقش یک اسب اصیل را بازی میکرد  من وچه بسا امثال من مین شک ویقین ایستده وبه پایان کار میاندیشیدیم  ! این روزها کار ما این است چشم به یک ناجی سپس نا امید شده دیگری را بجای او مینشانیم  حال باید پرسید  چه کسانی دارند خیانت میکنند  ملتی قربانی هوی وهوس یک بانو شد  ملتی زخمی  ومردان سیاسی روی آب دراز کشیده چشم به آسمان دوخته درانتظار وحی ومعجزه  پولهای باد آورده قایق های شخصی  خانه اتو مبیل وجت شخصی  وموسم درو فرا خواهد رسید  مهم نیست در کشتزار ما چند هزار علف سمی میروید  وچه کسانی آنهارا بر میدارند  حال این نیمه مردان  ک.ه اعتیادشان به کام جویی ناتمام وخستگی ناشی از آن  مجبورشان میسازد آب توبه بر سر بریزند  بی هیچ لاف وگزافی تسبیح فیروزه ای را در مین دستهایشان میچرخانند همچنان که سکه های طلا را میگردانند و ما چشم به دیوار سفید دوخته در انتظار معجزه ایم وپایان کار .....
پایان به یک تراژدی ختم شد .پایان 
ثریا ایرانمنش /اسپانیا (لب پرچین) ۳۱ اکتبر۲۰۱۹ میلادی .