زندگیم در حال حاضر رویایی است که از نوعی پرستش عاشقانه طبیعت سر چشمه میگیرد .
موجودی نیست موجودیتی ندارد وجود خارجی ندارد شاید عصاره آن مردان بزگ تاریخ باشد که در میان یک برکه جمع شده ومرا به ستایش وا میدارد .
عشقی که از یک مظلومیت سر چشمه میگیرد عشقی که شبهای دراز بی عبادت مرا در بر میگیرد عبادت من است .
میل ندارم اورا گم کنم اورا وارد هیچ مذهبی و یا ایدولوژی ویا سیاستی به ثبت نرساندم اورا در میان یک برج عاج نشانده ام وخود به ستایش او مشغولم .
او زنده است مانند همه نفس میکشد ودستهایش را تکان میدهد وچشمانش که گاهی لبریز از خشونت میشود به اطراف میچرخاند وزمانی از عشق ومهربانی بسوی من بر مینگرد وآنهارا در حلقه های بزرگ میچرخاند ثابت نمیماند .
اوگاهی همه فرضیه ها را باطل میسازد آه ایکاش بیست سال به عقب بر میگشتم در دورانی میزیستم که همه چیز برایم باد هوا بود
دوران شباب بود به خلاقیت ذهنی احتیاجی نداشتم همه چیز طبیعی بود .
خوب امروز اگر کسی بخواهد کار بزرگی انجام دهد حتما باید کسی باشد این فرمول قاطع را (آقایان) ساخته اند نمیتوان کاری بزرگ وسترگ انجام داد وسپس بزرگ شد بزرگان سر. انجام رویت سوار میشوند علاوه بر آن باید یک دفتر بزرگ شامل صد ها نام ونشان نیز در جیب داشته اشی تا بتوانی به بزرگی آنها استناد کنی .
نمیدانم من در آینده کسی خواهم شد ؟!!!!..
بقول مرحوم ”گوته” زمانیکه کسی تاریخ کشوری را تغییر میدهد وبه نحو متاثر کننده ای آنرا نابود میسازد هنوز آن کظور غرق در شکوه وجلال وجبروت تاریخ گذشتگان خود میباشد . پایان
ثریا ایرانمش ” لب پرچین ” اسپانیا سه شنبه ۱۵اکتبر ۲۰۱۹ میلادی