یکشنبه، شهریور ۱۷، ۱۳۹۸

بانوی سردار

« لب پرچبن» ثریا ایرانمنش . اسپانیا.

اخیرا در یوتیوب سریالی ظهور پیدا کرده  بنام بی بی سردار حال چقدر از آنرازده وچقدر جای سخنان را عوض کرده اند بمانداصل داستان چیز دیگری است .
این بی بی همسر عباسقلی خان ودختر سردار اسد خان بختیاری یود زنی بی نظیر اسب سوارکاری  ماهر ویک  تفنگچی ماهر  که با یک تیر صد ها نفررا میخواباند و مادرش نیز زنی با قدرت که بر عده ای حاکم بود .
همسر ش را کشتند واو به دنبال او میرفت * پدرش را کشتند اما او خون بختیاری  را دررگهایش داشت .
در آن زمان انگلیسها به همراه  گروه قزاق های روسی سر تاسر دشت پهناور ایران را گرفته بودند این خانها برایشان درد سر ساز بودند یک ایل قشقایی در شیراز ودیگر ی خان بختیاری درکوهای سر بفلک کشیده  لبریز از منابع طبعی .
در آن زمان  دربین ایرانیان شریف مردانی نظیر یزدیها / بهنود ها وسایر خود فروشان را داشتیم که سر به بیداگاه اربابشان انگلسنان داشتند انگلیسها برایشان  خدابود با شکلاتهای خوش مزه وکمی آب خورش !
بقول بی بی سردار که میگفت آنقدر از غریبه ها نمیترسم که از هموطنام میترسم ، یک حقیقت انکار نا پذیر  منهم از هموطنانم بیشتر میترسم تا یک غریبه  شاید آن غریبه بمن کمک برساند هموطنم آنرا با گوشت وپوست من از تنم جدا میکند .
بنا براین عده ای دور بی بی را خالی کردند وبه حاکم اصفهان که از قاجاریه بود ودست نشانده دولت فیخیمه  پناه میبردند بی بی یک زن بود ومردها از یک زن نه حمایت میکردند   ونه کمر بخدمت او میستند برایشان سر شکسگی داشت  بهتر بود نوکر عوامل خارجی میشدند.
در آن دوران در کتب مدارس ابتدایی ما اشعاری چاپ شده بود که ما مجبور بودیم آنهارا از حفظ بخوانیم.

داشت عباسقلی خان پسری 
پسر بی ادب وبی هنر ی ........ « درحالی که این پسر کوچک با برادرش تیز اندازن ماهری بودند بسیار با ادب بودند وبیشتر اوقاتشان را درمیان کار گران خودشان میگذراند ورخت لباس خودرا به آنها هدیه 
میدادند .» 
اسم او بود علیمردان خان 
کلفت خانه زدستش در اما ن 

هرچه میگفت لله لج میکرد 
دهنشرا به لله کج میکرد  .......البته لله از نوع لله های قاچاریه بود که به  میبایست علیمردان خانرا تربیت کند آنهم تربیت انگلیس !!»

هر چه میدادند  میگفت کم است 
مادرش مات  که این چه شکم است 
.غیره وذالگ برای ما سر مشق گذاشتند ما بیخبران از تاریخ سر زمین خودما ن نسبت باین  علی مردان خان کینه داشتم .
زمانها گذشت تاریخ زندگی ما ورق شد و فهمیدم سر انچام بی بی را دستگیر زندانی واورا کشتند باین هم رحم نکردند همه خانه ها  وچاد رها وحتی آتشکده های زرتشیان  با خانه هایشا آتش زدند ، عده سوختند وعده ای از راه کوه کمر خودرا به شهرهای نزدیک وسرانجام هند وزنگبار رساندند .
ملتهای انگلیسی دست بسینه ایستاده بودن وتکه تکه سر زمین تقدیم اربا مینمودند !

آفاخانی پیدا شد بنام آقا خان محلاتی   وزنش به ده ها تن میرسد وبرای ان وزن را اضافه نگاه داشته بود که میبایست هموزن او در ترازو طلا والماس بریزند وبا وهدیه کنند او حکومت هند وسپس مدتی هم حاکم کرمان شد.

بختیاری ها نابودن شدن قشقاییها همه آواره شدند خوب نام راهزنی را برآنها نهادند در حالیکه ملتی غیور وبا صلابت ومیهن پرست بودند 

قاجاریه سقوط کردوپهلویه آمد اما دیگر خبری واثری  ازآن ایل با صلاوت نبود تنها نامی مانده بود ثریا اسفندیاری بختیاری ووووو.

چندی پیش از طریق همین ایملها با جوانی بختیاری آشنا شدم وچقدرذوق کردم اما متاسفانه این جوان نیر به گروه جوامع خود پرست پیوسته بود ولباس های مارکدار وپالتوی گرانقیمت را به همان جلیقه وردای  وسرداری ها  ترجیح میداد متاسف شدم .

دردوران کودکی ودوران مدرسه روزی  بخانه آمدم وبه تبعیت از بچه های تهرانی مادرجان را مامان خطاب کردم .مشت محکمی بر دهانم خورد او گفت 
من نه مامانم ونه چیز دیگری یا مادرجان ویا بی بی  ....اوف  ، مادرجان بهتر از بی بی است اما خدمتکاران ونوکران قدیم هرگاه به دیدارش میامدند اورا ( بی بی ) خطاب میکردند ....ماد رجا بی بی چهار عدد است که آنهم دروق جا ی گرفته است . 

آن دوراتها گشت ، ما در چهارراه غربت با دیدن  این دشتها سر سبزم وخرم این کوها که به دست عده ای دزد واراذل اوباش افتاده ومیل دارند سر زمین اسلامی بسازند وخاور میانه یک پارچه دردست اسراییل بزرگ بیفتد ، تنها تماشاچی با چشمان گریانیم .
بی بی بزرگ بود هیچ زنی به پای قدرت معنوی وروحی او نمیرسد . بی بی آتش را خیلی دوست میداشت بهر کجا که پای مینهاد اول آتشی روشن میکرد تا گرگهای درنده وگرگ نماهارا فراری دهد ،  پایان
ثریا ایرانمنش . اسپانیا یکشنبه ۸ سپتامبر ۲۰۱۹ میلادی .( یگ دلنوشته )