چهارشنبه، شهریور ۱۳، ۱۳۹۸

فریب بزرگ

چهار شنبه ۴ سپتامبر ۲۰۱۹  برابر با ۱۴ شهریور ۱۳۹۸ خورشیدی / اسپانیا 
(یک دلنوشته ) !

پدیدیه غریبی بود ،  ناگهانی  بود ، ضربت فرود آمد  گویا فرشتگان نگهبان من  مرا از خواب چند ساله یا چند ماهه بیدار کردند  با چکش بر سرم کوبیدند ؛ هی  بیدار شو / در شهر خبری نیست !!

در ته دلم تردید داشتم  شاید  همه لاف وگزاف  بودند  گفته های  ( آن مرد) بی شائبه بودند با مدرک ودلیل بردلم نشست  حال نیرومندی ( او) مانند یک مرغ کرچ  بیحال درگوشه یک مزرعه ! بدبخت  بیشتر نمایان شد .
او هنوز لجاجت میکرد  بی پروا بود  سر سختانه  با طنز و خنده  تلخی همه را غرغره کرده  وایده ولوژی مسخره  خودرا با دروغ  وهر گونه  کوششی به حلقوم همه فرو میکرد .
برای آرتیست بودن وفیلم بازی کردن خلق شده بود شکی درآن نبود که کاندیدای جایزه اسکار هم میشد !.
چه کسانی باو گوش میسپردند ودامنه پندارهایش تا چه اندازه بود ؟  بر هیچ پایه ای  واساسی در کافه ها / رستورانها  می فروشیها  پلاس بود  چه بسا  درمیان آنها  کسانی بودند  که اورا ساخته  وآماده  پذیرفته بودند  واین چار پای خسته  در خمار وقمار زندگی  داشت  روی صحنه  نقش یک اسب اصیل را  بازی میکرد .

من ! میان شک ویقین ایستاده بودم  خوب ! این روزها کار ما همین است وارد روزی نامه های سیاسی بشویم  دل به رهبری ببندیم  وسپس نا امید شده دل برکنیم  ودیگری را بجای او بنشانیم  .
حال باید پرسید چه کسانی  دارند خیانت میکنند  ؟ ملتی قربانی جهل وبیسوادی خود شده  زخمی هم دل وهم جان ، حال دل به مردانی سپرده بودند  مردان سیاسی  که همه  بر آب  روان دراز کشیده  شاد وناشی از پولهای  باد آورده  / زن / خانه / اتو مبیل/ کشتی / جت خصوص/  واخیرا گویا بالن هم باین اشیاء اضافه شده است !؟.
واو درمیان جبهه های مخالف وموافق  مشغول جمع |آوری کشت بود  مهم نبود  کشتزار  
چه کسی است  وچه کسی  آنهارا کاشته  موسم درو فرا رسیده بود  حال این نیمه مردان  که اعتیادشان  با کام جویی وخستگیهای ناشی از آن آنهارا فرسوده ساخته  مرتکب کارهای ناشایستی شده اند  ناگهان آ ب توبه بر سر میریزند  بی لاف وگزاف  سکانی را به دست گرفته یک کشتی شکسته  را راه میبرند درون کشتی تنها جوانان ساده لوح وزود باور نشسته اند ونمیدانند که آنهارا بقربانگاه میفرستد .
این جوانان متاسفانه دردامن زنان بیسواد ومردان خشن بزرگ شده اند واز بدو تولد غیر از خشونت وجنگ چیزی ندیده اند   اکثر \انها معتادند  / مواد برسد / فرقی نمیکند سینه میزنیم / نه ؟ عریان میشویم وازین اطاق به آن تختخواب پناه میبریم .

آگاهی بر این ناتوانی بسیار مشگل است  ما بهای گزافی را پرداخت کرده ایم به قیمت جوانی وهستی خود  از رذالتها دور وبیزار بودیم  حال با نگاهی  بانی قبیله سر گردان  دریافتم  که این مردان تا چه حد  پایین تر از هدفی  هستند که ادعای آنرا دارند  چه نیرویی |انهارا  قدرت میبخشد ؟ هر چه هست قدرتی نیرومند است که توده هنگفتی  از غریزه های خفته  ونداشتن ایمان وایثار و وطن پرستی  برایشان به ارمغان میبرند .

حال گرسنگان دیروز  فرزندانشان  به هر علف هرزه ای میچسبند  / چنگ میاندازند  تا سیر شوند  موهایشانرا رنگ میکنند  لباسهای آراسته میپوشند  همه آنها  قربانیان زخمی میباشند .
متاسفم امروز \اخرین سنگر را نیز رها کردم وبه کتابهایم پناه بردم  بی \ازار ترند  همه این ( رهبران )  ریز ودرشت برای جلوی گلوله توپ  مفیدند . پایان 
ثریا ایرانمنش  / اسپانیا /