« لب پرچین » ثریا ایرانمنش . اسپانیا .
یک دلنوشته !
----------------
چهارم سپتامبر آینده چهل وسه سال میشود که درخارج میگردم اینکه میگویم میگردم چون روحم در یک جا قرار وآرام ندارد .
در طی این چهل واندی سال آدمهای مختلفی را سر راهم دیدم روی برنامه وروی رسانه ها نه ! هیچکدام به دلم ننشست حتی نوشته ها وگفته هایشان.
و.... ناگهان او از راه رسید وچهچه زنان روی دلم نشست وآواز خواندنرا فرا گرفت حال زمانی که باو میاندیشم دلم میلرزد لرزشی ناشی از یک فوران عشق وانرژی مثبت !
سعی دارم کمتر از دیگران تقلید کنم رویهمرفت هیچگاه نگاهم به دست وکارهای کسی نبوده راه خودمرا رفته م چه غلط و چه درست مسئول کارهایم خودم بوته ام وقبول کرده ام وهمیشه هم گفتهام که خود کرده را تدبیرنیست . خودم مسئولت کارهایم را به گردن گرفته ام .
امروز دریک نشاط ویک انرژی مثبت راه میروم واین کار هرروزه من است که خورشیدرا فرا بخوانم دربرابرش تعظیم کنم واورا ستایش نمایم وبگویم که مانند یک درخت کهنسال پاهایم تا اعماق زمین ریشه دارد وپیکرم محکم واستوار وروحم سر شار از عشق ونثار آن به اطرافیانم میباشد . چیزی دردرونم هست که فریاد بر میدارد .
از نق ونق کردن بیزارم واز اینکه بنالم ویا دیگران برایم دل بسوزاند متنفرم .
آهای اهالی ده ! حقیقت را محترم بشمارید ، من باقلبی باز وروحی آزاد وخالی از هر کینه ای با شما سخن میگویم آنچه آزار که از شما دیدم وآنچه را که خود امکان داشته درحق شما انجام داده ام غیر از بخشش ومهربانی نبوده است اما من آن بخشش ومهربانی وکمکهارا فراموش کرده ام ورنجهایی را که شما بمن دادید نیز به دست فراموشی سپرده ام اما بشما میگویم که حقیقی باشید وحقیقت راهیچ\گاه حتی در پنهانی ترنی زوایای زندگیتان فراموش نکنید .
بگذارید حقیقت با احترام وارد زندگی شما شود وا زشما یک فرد سالم وقوی بسازد بی کم وکاستی ها ووجدان بیدارتانرا وروحتان را روشن نماید .
آنچا که .وجدان نباشد حس بشریت نیز وجود نخواهد داشت .
ظرفیت ودویدن در پی دیگران فدا کاری نیست خواست دل خود شماست نجابت نیست تظاهر است باید این وظیفه دشواررا تحمل کرده وروحتانرا وقلبتانرا به دست ریا ودروغ بسپارید دروغ هارا بیشتر تمرین میکنید تا به کیفیت حقیت بیاندیشید . شما شکست خواهید خورد اما من شکست نخوردم ونخواهم خورد دروغها بر ضد خود شما بکار خواهند رفت واز همان کسی که تغذیه میکند اورا نیز تباه خواهد ساخت .
برای یک موفقت آنی یک ثروت مصنوعی ویک نمایش روی صحنه برای دیگران شما منکر حقیقت وجودتان میشوید روحتانرا میفروشید وخودرا بر تلی از خار وخاشاک مینشانید ونامش را زندگی گذاشته اید چیزی دردروتان نیست خالی هستید به مواد پناه میبرید به الکل وسایر کثافات که روح شمار ا بیشتر مسموم میسازد .
من امروز با یک مخالف با شما سخن نمیگویم اگر اعتراضی دارید کلمه را دردهانتان بچرخانید وآنرا غرغره کنید ونام وطن را فراموش نفرمایید .
وطن تنها خاک نیست ، انسانها هستند که میافرینند اما دروغ وریا را پیشه ساخته ونامش را پیروزی نهاده اید مانند بوقلمون رنگ عوض میکنید به هرباد میرقصید ونوکر هر جانی میشوید قوانیی دردنیا حاکم است که شما نباید از آن سر پیچی کنید وآن وجدان انسانی وشرف شماست که متاسفانه آنرا بباد داده اید.
شما امروز دربرابر کسی قرار دارید که میل فراوان دارد شمارابزرگ ببیند اما متاسفانه خورده ریزه هایی هستید که نه باکائنات ونه با زمین ارتباطی ندارید در هوا مانند ذره ای معلقید نه شاهین بلند پروازید ونه یک کبوتر معصوم یک شاهپرک ناچیزی که میان وزمین معلق مانده است .درشما استعدادهای شگرفی نهان است آنهارا بخاک سپرده اید وبه دنبال هیاهو برای هیچ رفته اید تن خودرا پیکر خودرا وسر انجام روح خودرا فروخته اید که نامتان درچند برگ کاغذ توالت نوشته شود .
آری ، حقیقت نفس افسونی دارد نفسش تندرست است وپرتوان وخودرا برکسانی تحمیل میکند که لیاقت آنرا داشته باشند . وسپس میتوان حقیقت را درتصرف خویش در آورد وبا او دوستانه همراه شد .
به درستی نمیدانم در ( او ) چقدر حقیقت نهفته است اما میدانم هرساعت درانتظار ظهور او هستم دیدار او یاد او وگفتارش مرا سرشا رازشوق زندگی میکند .
هر صبح کار من شکار خورشید است روی
یک دوربین کوچک ودرود بر خورشید وتنفس عمیق و فرستادن امواج مثبت به درونم وبیرون ریختن تمام افکار منفی را . واین است راز زنده بودن من ( عشق ) مرا زندده نگاه داشته وبه همه عشق دارم وبه آنها عشق میورزم بی هیچ چشم داشتی . پایان
تا شوم چون حلقه بر در ، نازپرودان عشق
کاشکی گیرند دست و حلقه درگوشم کنند
یا درآغوش سحر یکشب سپارم جان چون شمع
یا به کام دل شبی ، با خود هم آغوشم کنند .........« شادروان ، عبداله الفت )
ثریا ایرانمنش « لب پرچین » . اسپانیا . ۲۴ آگوست ۲۰۱۹ میلادی برابر با ۲ شهریور ۱۳۹۷ خورشیدی.