جمعه، تیر ۰۷، ۱۳۹۸

و..آن مرد

« لب پرچین » ثریا ایرانمنش . اسپانیا !
-----------------------------------------------
آخرین مصاحبه اورا دریک مجله در لوس آنجلس / آمریکا دیدم  ! با سینه ای باز و صورتی که دیگرشناخته نمیشد  ، حسابی آنرا به دست جراحان سپرده بود تا از او چهره دیگری بسازند درچشمانش گویی دو شیشه  جای داده بودند  لبایش نازک وچشمانش درشت تر ودیدگاهش نسبت به اطرافیان بیشتر شده بود  . 
آواره بود مرتب از این شهر  به آن شهر واز این ایالت به آ|ن ایالت میرفت وگرد خوانندگان ریز ودرشت میگشت درکارباره ها ی شبانه همراه  آنان بود  برایشان آهنگ میساخت وبرایشان ساز میزد .
 و.... زمانی  شنیدم به زادگاهش باز گشته  دیگر نمیتوانستم باور کنم  که شعور او سلامت ویا جسم او پاکیزه مانده است  نه سلامت روح داشت  .نه جسم  ، پر زیادی روی کرده بود  حال دیگر دوست ودشمن  را نمیشناخت  چندان بخود ایمان پیدا کرده بود  وبا یک نیروی کاذب  به خودش نیز دروع میگفت  درست همان تن آسایی .وجنونی که همهرا  امروز فرا گرفته است  او نیز دچار همین جنون شد همان تن اسایی  وهمان فرار از حقیقت  وبرای مقاومت دربرابر بدبختیها  وگرما وسرما  کمتر میتوانست دوام بیاورد  بردوش عده ای ناشناس سوار شده بود  تنها برای آنکه خوشبخت زندگی کند تن به هرکاری میداد  برای حفظ تعادل خود ویک درجه حرارت متعادل  وسرمای کمتر  وهوای معتدل  نیازمند بود  که خودرا بفروشد  کارش به نحو محسوسی  بدانجا رسید که بکلی چهره اش را عوض کرد  به تن اسایی عادت داشت غذاهای خوب  وگردش وتفریح  وقمار بدون هیچ  اندیشه ای در قبال هیچکس وهیچ چیز.
هنرش لطمه دیده بود پر به عقب برگشته بود  قریحه اش  آسیب دید بود  وکمتر  میتوانست خودش را بارو سازد وچیزی بیافریند  میان یک موسیقی  بی بند وبار  تسلیم  مد روز شده بود  گاه شرابی مینوشید وگردی بالا میفرستاد از کنار آتش ودود بلند  نمیشد  با پیراهن های سرخ وزرد وابی ودستمال گردنهای ا ابریشمی  باورداشت که طرفدارانی دارد  وداشت ! اما میان  یک شهر مرده  که حتی کوبیدن بر پشت قابلمه  را نیز گناه میپنداشتند  از این خانه به آن  خانه نقل مکان میکرد  خودش را بهتر از همه میدید  درحقیقت او تنها کسی بود  که درلحاظ نادری  که کمتر دیگران میتوانستند  از آن بهره بگیرند با قدرت نامریی ( مافیا )  به میدانشهر وسر بازار  روان شده بود  دچار انحاط اخلاقی  واز مرم بیزار  اما درمیان  آنها خودرا شاد وسرخوش نشان میداد  سلامت او درخطر بود  هیچ دلواپسی  ونگرانی نداشت  خود پرستی در وجودش شدت پیداکرده بود  بهر چیز وهرکس که درگذشته او بود کینه داشت  .
چنین بود که  آمد مدتی کوتاه درخشید  وسپس درخاموشی ابدی  فرو رفت  وروزهای آخر درست مانند یک انسانی سوخته که تبدیل به یک میمون شده باشد  به جایی رفت که متعلق باو بود .و......دیگر هیچکس اورا بخاطر نیاورد .!. پایان .
ثریا ایرانمنش « لب پرچین » . جمعه ۲۸ ژوئن ۲۰۱۹ میلادی !.....اسپانیا !.