سه‌شنبه، خرداد ۲۸، ۱۳۹۸

فضیلت .

« لب پرچین » ثریا ایرانمنش . اسپانیا !
-------------------------------------------

ای باغ  ناز کودکی  ، ای آرزو ی رام 
شعرم ز عمر رفته  غم آگین حکایتی 

در چشم تو نجابت پنهان  پرستش است 
دردا  که هر حکایتی  اکنون شکایتی است .......« پرویز خائفی )

ما نمیدانیم معمای  فضیلت چیست هیچگاه هم در صدد معنای واقعی آن بر نیامدیم هیمنقدر که استاد خوب درس میداد ویا معلم خوب دیکته میگفت اورا صاحب فضیلت  مینا میدیم  هیچگاه بما یاد نداندند  که درکار دیگران دخالت نکنیم ودر جستجوی ارزش های  او بر نیاییم وانسانهارا هماگونه که هستند بپذیریم اگر این بود دنیا بهشتی بود ! .
 دلیلی ندارد  که آن  انسانی  سفاهت دارد یا بلاهت ویا غمگین است  آرزو کند که همه  مانند او باشند اگر به دنبال تقدس میرود نباید به زور دیگری را به دنبال خود بکشند ( مگر درمواردی که مزدی در کار باشد)  قضیلت  باید چهره ای  سعادتبار  داشته  باشد  بی آزار وبی تکلف  امروز این لحن پرهیاهو بین مردم سر زمینها  این سختگیری ها بشیوه معلمین مکتبها این بخث های بیهوده  این مجادلات  زننده  وبچگانه  این سر وصدا ها  این بی ظرافتی درکلام وگفتار   در این  زندگی امروزه عاری از زیبایی  ونا فهمی وپر غرور   هر آنچه را که هست نابود میسازد  این بدبینیهای فرو مایه  از یک زندگی آرام یک دنیایی لبریز از خشم میافریند  اینها هم اصول بی اخلاق  وبی علمی وبی کفایتی  اشخاصی را میرساند که کمتر از درک آنچه بر آنها رفته باخبرند  حقیر شمردن دیگران  را آسانتر کرده است  همه این اصول  اخلاقی وعظمت  دور از سعادت وخوشی  وزیبایی بین این تازه به دوران رسیده ها  نفرت انگیز وزیان بخش است  ونشان میدهد که تاچه حد از فضیلت انسانی به دورند .

مردم بینوا وگرسنه ونادار وفقیر به همین گونه بوده اند  آنها گناهی ندارند  گناه از زندگی  ناخوشایند اطرافیانشان  وبی پروایی  رفتار واندیشه هایشان  سرچشمه گرفته  وبی ریختشان کرده است  اما نه به آن بدبختی که به یکباره فرو ریزد  بدبختی درمیان بدبخیتها ی دیگر زاده میشود  وآن حقیر ذره ذره  قطر های روزانه اولین  روز زندگی را میچشد  او نمیداند که هنوز باید ودارد دنیایی شود که لبریز از چیزهایی گوناگون است باید تسلیم اراده دیگران باشد  هر بیچاره ای قصد آزار دیگری را ندارد مگر آتکه ذاتا نا دان واحمق به دنیا آمده باشد ، حال با این کیفت واشخاص تازه وورود عده ای ناشناس بر سر زمین ما  همه آن روزهارا به یکباره درکام میکشد  وتازه میفهیم که در بین چه اشخاصی میزیستم ودرگام دوستی وصفا وعشق جانمان لبریز از گرمای وجود  خود بود  وچه جای بدبختی بزرگی است  که ناگهان این پوشش این روکش را باد میبرد  وچهره خشن وبیرحم آنها هویدا میشود  وآن گنج های  راستین  وپنهانی  مردان قهرمان زنان بزرگ  بیصدا  درذخیره های خود گم میشوند  .
سراسر نیروی یک ملت  شیره پروده گان آینده است وما آینده ای نخواهیم داشت حد اقل تا پانصد دیگر .
منتقدی  که با سماجت میکوشد  تا دیگران را واندیشه های بزرگرا  تا حدود قد وقامت پست خود پیایین بیاورد .
نه این نامش فضیلت نیست بلکه کثافت است .
بعضی از شبهای شنبه ودوشنبه من یک برنامه از یک مردی  مسن ودنیا دیده را میبینم گاهی خوب است وزمانی واقعا دلخراش شب گذشته نمیدانم چه بر او گذشته بود که همهرا بباد ناسزا گرفت آرامشی دراو نیست حکایت از بیماری درونی وناخوشی میکند . اگر میدانی که طرفداران تو نخبه نیستند وترا درک نمیکنند غیر از چند زن ! خوب رها کن همه اعصاب خودت را زیر فشار مگذار وهم دیگران را مایوس مکن ، این نامش فضیلت انسانی  نیست یکنوع سر کشی  ویا خشونت ناهموار است . ث
پایان 

زان نعره های دل انگیر  تند پوی 
رنجی نماند وعهد  بجا ماند و بار درد

زان رنگ رنگ شعله ای  رقصان آرو 
خاکستریست مانده  به ویران اجاق سرد 
ثر یا ایرانمنش . اسپانیا . ۱۸ ماه ژوئن ۲۰۱۹ میلادی !.