یکشنبه، خرداد ۲۶، ۱۳۹۸

اگر ودیگر هیچ ÷

« لب پرچین » ثریا ایرانمنش . اسپانیا !
---------------------------------------------

مسکینی وغریبی از حد گذشت مارا
بر ما اگر ببخشی وقت است وقت یارا
 چون رحمت تو افزون شود ز عذر خواهی 
هر چند بیگناهیم  ، عذر آوریم گناه را 

در گذرگاه زندگی پر فراز ونشیب  ودر تمام شادی های زود گذر  ما نباید دشمنان خودرا از یاد ببریم وآنهارا فراموش کنیم مااگر پایمال شدیم  مقصرآ ‌نها بودند  حال اگر آنها پایمال شوند ما باید مقصر باشیم  اما بدانیم که تقصیری از ما سر نزده است .
تنها میتوانم بنویسم که هستند کسانی  که ما نباید بسلامی آنها چیزی بنوشیم !

امروز در این فکر بودم که ؛ ناپلئون بوناپارته » به سرنوشت اعتقاد داشت ومیگفت تاج شاهی روی زمین افتاده من خم خواهم شد وآنرا برمیدارم وبر سر میگذارم ! این عمل را انجام داد بهر روی بین اطرافیان او نیز خیانتکارانی بودند که هنوز دربار آلوده لویی را بیشتر میپسندیدند  نا پلئون یک چرخ روی دنیا زد ودریک جزیره جان داد از جزیره ای در این سوی آبها به جزیره دیگر در آن سوی آبها رفت ! 
این سرنوشت او بود اما نامش باقیست چرا که فرانسه را ساخت .
از خاتواده تزارها چقدر باقی مانده ؟ هیچ چند دیکاتور آمدند کشتند ، بردند ، وخوردند بعهد هم رفتند وامروز تنها یک دیکاتور مادام العمر دارند ! که به طلا عشق میورد .

امروز ما دریک بلای آسمانی گیر افتاده ایم ، نه روی زمین هستیم ونه در آسمان مانند پرندگان پرواز میکنیم  واین همان چیزی است که روزی شاعران ظریف پرداز ما  با انگشتان آلوده شان  نوشتند  وبر آن نامی نهادند ! عشق را کشتند ُ سازهارا خاموش کردند  وچنان بحران هولناکی بر ان سر زمین فرود آمد که حتی زمین ها نیز شکاف برداشتند همه چیز درحال ویرانی واز بین رفتن است  با این طوفان عظیم  در شرف نابودی   است حال آنکه هنوز ما درتشنجات  رنج وشادی وبین تاج وریاست درجا میزنیم ایمان واندیشه وخرد را بر باد دادیم  وبر این باوریم که دوباره همه چیز از نو شروع خواهد شد اما تنها یک دیوانه میتواند فکر کند که چگونه میتوان مغزهای پوسیده ولبریز از خرافات ومهملات پاکیزه ساخت وبجای آنها تخم خرد را کاشت ؟! کسانیکه  به چند متر پارچه سبز دور یک  چهار دیواری آهنی خالی میگردند وبرای نیازهای خود میگریند آنهارا چگونه باید ودار کرد که این درون خالیست ، چیزی نیست ، کسی نیست به درونتان  سفر کنید آنجا اورا خواهید یافت نه درآن بارگاه عظیم شیطانی . قرنها باید بگذرد نسلها باید فنا گردند اگر زمینی باقی ماند واگر انسانی روی آن یافته شد شاید دوباره بتوان دیواری کشید وزمینی را شخم زد  .
درمن هیچگونه نیروز مبارزه ای وجود ندارد برای کی ؟ برای  چی ؟  چیزی وکسی نیست که بتوانم بر آن چنگ بیاندازم  مقابله با هجوم  آشوبها ودشمنان  ، نه هیچ پلی نیست که من بتوانم به راحتی  با افکارم از روی آن عبور نمایم .

این زره ها ، این دیوارها  همه درونشان خالی وبرهنه است  تنها موریانه ها وخزندگان سمی در آن میلولند وما چگونه میتوانیم ازیک جسد پوسیده بخواهیم بیماری مارا / فرزند مارا / جنگها را / متوقف کند ؟!.
چندی پیش جوابی به یکی از فالورهای مثلا روشن فکر ایستاگرامم در یک خط نوشتم با کمال بی ادبی بمن مینویسد با من کتابی حرف مزن وکتابی ننویس  اورا از روی صفحه پاک کردم وتازه فهمیدم که این مردم حتی معنی کلام را نیز نمیفهمند همانگونه که حرف میزنند به همان گونه  مینویسند .
حال همه مانند جسد های متحرک دور خود میچرخند  ویا دراطاق تاریکشان  دراز کشیده  میان موروملخ ها  گاهی سر به طغیان بر میدارند یا درپی فرار به سر زمین دیگر میباشند ، با چه پشتوانه ای ؟آنقدر گیج ومنگی که حتی معنای درودرا نیز نمیدانند چیست . 
معنای زنذگی وسر نوشت ما دچار ویرانی شده  گاهی میجوشد وزمانی کف میکند وسپس خاموش میشود  همه چیز از هم گسیخته  وبسیاری  چیز ها گم شده اند حتی دردنیا نیز تعداد ی از درختان وگلها نیز گم شدند میوهای خوب فراموش شدند بجایش میوهای جنگلی را با هورمون بزرگ کرده بما میخورانند .
امروز از خود میپرسیدم که چه رابطه ای بین این مردم   ، این موجودات  ومن هست ؟ ! جوابی نیافتم .
پایان
گرد بادم  ، سرنوشت من  همان آوارگی است 
کی برای  این سرنوشت  شوریده سامان خواستم ؟ 

شعله برقی شد و درخرمن  جانم گرفت 
قطره اشکی  که از ابر بهاران خواستم 

دیگر از آشفتگیها میگریزم  همچو موج 
من که دردریای دل  پیوسته طوفان خواستم !
ثریا ایرانمنش / اسپانیا / ۱۶ ماه ژوئن ۲۰۱۹ میلادی --
------------------------------------------------------------