شنبه، خرداد ۱۱، ۱۳۹۸

آن روزها رفتند

« لب پرچین » ثریاایرانمنش . اسپانیا !
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
  اول جون ۲۰۱۹ میلادی.

حدیث نیک وبد  ما نوشته خواهد شد 
زمانه را سندی ودفتری ودیوانی است....

همن پند باعث شده بود که ما در کنج خلوت زندگی خویش بلرزیم وفرشته ای درذهن مجسم کنیم که دفتری بزرگ جلوی رویش گداشته ویک یک نامهارا نوشته وبدیها وخوبیهای مارا دردو ردیف مینویسد وبه بارگاه الهی میفرستد واین اوست که تصمیم میگیرد چه کسی گنهکار وچه کسی بیگناه است و مجازات و مکافات ومهربانی را به هرکدام بدهد !!!واین شد ملکه ذهن  ما .

بعد ها دیدیم که نه فرشته ای هست ونه کسی مسئول دفتر وریاست دفتر را دارد ونه کتابی وحسابی  دنیای بلبشویی که هرکس مانند حیوان توانست بدرد / بکشد / ببرد / وبخورد به صغیز وفقیرهم رحم نکند  .
امروز پدران  تامیتوانند برای آخرت خود وفرزندانشان مال اندوزی میکنند آنهم با نام خدا وهمان دفتر بنا براین دیگر مهم نیست که بر سر گذشتگان وآیندگان  چه آمده وچه خواهد آمد .
دنیا میرود یک گلوله پشم آلود شود میرود تایکی شود به هرکجا میروی همان تشک همان لحاف درانتظار توست وهمان غذاهای گندیده ومتعفن دورن قوطی های  بسته بندی شده تنها شکل ظاهریشان تغییر یافته پدران جای خودرا به پسران میدهند بدون رای مردم ودخالت  آنها درامور زندگی وسرنوشتشان بنا براین جوانکی که امروز ریاست بانک جهانیرا دارد تصمیم میگرد که فکر ی بحال باز نشسته گان بکند تا خرج ها کمتر شوند !!! وطلاها بیشتر آیندگان ما که هیچ حقوق باز نشستگی نخواهند داشت مگر بازنشستگی خصوصی را باز کنند وهرماه چند قازی درونش بریزند ونیم آن نصیب اداه مالیات خواهد شد .
مال باختان به گدایی افتاده اند وآناییکه درروزهای گذشته بو کشیده واحساس  حیوانی شان بکار گرفته شده بود تا توانستند به همه زور تجاوز کردندبردندوجمع کردند وحال راحت تکیه بر پشتی های مخملین خود داده اند .ودودی را به هوا میفرستند .

روز گذشته دریکی از دهکده های شهر لارانکای  تنها ده نفر کار میکردند بقیه بازنشستگانی بودند که سالها زحمت کشیده حال با حقوق  ناچیزی که تنها کفاف نان وآ ب آ نهارامیکرد روی صندلیهای چرخدار یاروی عصا هایشان تکیه داده بودندودرانتظار تصمیم بانگ بزرگ جهانی هستند که برای باز نشتگان چه خوابی  دیده است ؟ عده ای به خیابانها ریخته اند  با شعارهای گوناگون اما بیفایده است جوانکی با لبان غنچه کرده یک اسباب بازی را نشان میداد وبا لبخند کریهی داشت میگفت چرا باید باز نشستگان از حقوق خود محروم باشند  خوب ! به یک باره دستور بدهید آ|نهارا دسته جمعی مانند پدارانتان درکوره های آدم سوزی بیاندازند وبسوازنند یک دها ن کمتر دهان شمارا را گشاد تر میکند حقوق یک باز نشسته تنها بین پانصد تا هشتصد  یورو میباشد  کرایه خانه / برق / آب / تلفن / عذا / واگر نوه ونتیجه ای هم داشته باشد چند قاز برای \انها ذخیر کرده برای روزهای تولدشان  اکثر آنها درخانه های پوشالی وکهنه اجاره ای زندگی میکنند یا درخانه  سالمندان واز دست پرستاران کتک میخورند عده ای زیر دست وپای عروس وداماد  خود له میشوند وغم بیکسی آنهارا میکشد عده ای هم  که باید درتنهایی ودرکنار میز تک نفره بنشینند وغدایشان را به همراه یک سینی دارو بخورند. چندی پیش بانویی از اقوام که یادش گرامی باد میگفت من از امبولانسها وبیمارستانها میترسم  سرطان کولون داشت درد داشت خون ریزی داشت اما به کسی نمیگفت  بهانه اش این بود که درآمبولانسها ممکن است با تزریق یک آمپول مارا بکشند ودر بیمارستانهای دولتی نیز به همین ترتیب  / یادش گرامی بیچاره آنقدر درد کشید تا درخانه اش جان سپرد .
خوب ! این عاقبت یک زندگی است فرقی ندارد چه ملیت وچه رنگی وچه وجه های داشته ای  باید پول فراوان داشته آنگاه ترا دربهترین  بیمارستانها زیر بهترین  دستگاهها معالجه میکنند بهترین ومجهزترین دندانسازیها درخدمت تو هستند .
به هرکجا روی آسمان همین رنگ است بنا براین از دفتر ودستکی که از آن نام برده شده تنها برای تسکین دلهای ناتوان ما بوده است وبس  افسانه های سعدی واشعار حافظ همه برای تسکین ومرهمی  برزخمهای جانمان بوده است .
امروز صبح با بیحالی وخستگی شدید از رختخواب بیرون آ مدم تنها رویمرا به پنجره باز اطاق کردم وگفتم که : 
رو به کدام قبله نماز بگذارم ؟ \روی به چه کسی بکنم ؟ وعاقبت من چه خواهد شد وعاقبت آن بیچارگانی که من به دندان کشیدم ودوردنیا انهارا به خیال خود درامنیت کامل جای دادم حال امنیتی  که نیست  جانشان نیز درخطرهای گوناگون است به خاطر هیچ .بخاطر هوی وهوس آقایان متمکن ودزد و|آدمکش قمار باز وخانه دار ! بخاطر قمار مردیکه از روی عقده میل دارد روی سر زمینها کاو بگذارد وقمار کند وبر تعداد کازینوهایش وجنده خانه هایش اضافه نماید . دنیای امروز ما دردست این دیوانگان اداره میشود در دست |ان لگن بسر ها وکاسه بسر ها آب نیست ُ غذا نیست ُ  کمبود آنرا بشدت میتوان احساس کرد ما داریم تصفیه ادارهای خودمان را مینوشیم ومدفوع خودمانرا را میخوریم بی آنکه بدانیم 
خوب زمان باز نشستگی من فرا رسیده است حال باید خسنگی  چند ساله را ازتن بیرون کنم  باید دردهایم را فراموش نمایم اما دردهای دیگری روی دلم نشسته که ناگفتنی است . شما چی ؟ خوشا بحال بیدردان . پایان 
ثریا ایرانمنش / یکشنبه اول جون ۲۰۹ میلادی . اسپانیا .