سه‌شنبه، خرداد ۰۷، ۱۳۹۸

جهانی دیگر

ثریا ایرانمنش « لب پرچین» اسپانیا !
----------------------------------------
....... گرچه  زین زهر سمومی که گذشت از سر باغ 
سرخ گلهای بهاری  ، همه بیهوشانند

بار  دزمقدم خونین تو ، ای روح بهار !
بیشه دربیشه  ، درختان  همه  آغوشانند.........شفیعی کد کنی 
...
خوب تا حدودی خطر از بیخ گوشمان گذشت  شاید هم  میانجی آمد و معامله را جوش داد  حال نباید اینطور استنباط کرد که همه چیز آرام میشود وباز  حرکت نوی در  سر زمین بلا زده آغاز خواهد شد !  درحال حاضر  همه کمی  بخواب رفتند ،  هشیاری کمتر شد ،  اما هرگز اندیشه  این جهنمی  که به آهستگی  در زیر پاهای ما دارد شعله ور میشود  وحسی که قابل توجیح نیست  مرا رها نمیکند .

بلی غم دیگر مارا رها نخواهد کرد  غیر از عده ای که دارند تلاش میکنند خودرا به ن سیاره جدید برسانند وباید پشتو.انه مالی پر برکتی داشته باشند  .
 زمانی من نام این نوشته هار ا مثلا سیاسی میخواندم !  بعضی هار ادر پرانتز یا گیومه قرار میدادم  اما بطور کلی چیزی از آن نمیشد فهمید  تنها احساس درونیم بود  حال دیگر میل ندارم درباره سیاسیت وسیاسیون چیزی بنویسم باندازه کافی استاد ! وسیاستمدار ! دراین چهل واندی سال  زاده شده است  من مورچه وار درکنار آنها راه میروم وغم  خانه را دارم وبس هیچکس تمیتواند بمن بگوید من انسان خوشبختی هستم  شاید باشم  اما هدف من کمی روشن نمودن اذهان بود که آنهم بقول معروف نرود میخ آهنی در سنگ .
اما به یک چیز معتقدم که اگر آب قطره قطره بر روی سنگی  فروچکد سر انجام ان سنگ اگر چه ازنوع خارا باشد  سوراخ خوهد شد .
امروز من با این متفکران تازه رشد کرده  سیاسی  از تمام جهات اختلاف رای دارم  وباید همیشه  بدون تغییر روش  در فردیت خود باقی بمانم  بعنوان یک موجود زنده  من به روح انسان اعتقاد دارم  بعنوان مقدس ترین والا ترین   بخشی از ایک انسان بزرگ نه  جانوارانی که نقاب انسان برچهره نهاده اند  امروز شاهد  ظهور هیولاهایی هستیم در قالب انسان  که فاقد هر نوع احساس وروح بشری میباشند من نگاهم بسوی انسانهایی است  که  حس میکنم زنده اند وروح انسانی دروجودشان جاری است  یاری دهنده میباشند  چه بسا گاهی هم مورد تمسخر قرا گرفته باشم  من درانتخاب  تمایلات روحم آزادم .

آن راهی را که من میبایست به تمایلات روح انسانی خود گوش فرا داده  وانتخاب کنم اسان نبود  وامیدوارم دیگر مجبور نباشم آنرا تکرار کنم  چرا که پایانش یک تاسف عمیق ودردناک میباشد  زمانی دچار سر خوردگیا میشدم اما فورا با یک سیلی که بخود میزدم  یر بر میداشتم وبسوی هدف میرفتم هدفم ساختن انسانهایی به شکل وشمایل خودم بود راهی بسیار سخت ودشوار درمیان مردمانی نا شنوا وکور ونادان  که قادر به شناخت من نبودند وآموختن را نمیدانستند چیست من درسهای تازه ای فرا گرفتم ودرسهایی نیز به آنها دادم اهانتی به هیچکس نکردم حتی به پرچم دشمن اولین کارم این بود که دو پرچم ایران واسپانیارا برای روز تولد نوه بزرگم بخانه شان بردم وآنهارا روی طبقه کتابهای درسیشا ن جای دادم . 
امروز با بالا رفتن سن کمی واکنشهایم کمتر شده  وکمتر به رویدادها میپردازم  اما فراموش نمیکنم که کجا وچگونه زاده شدم ودر چه دامنه ای بزرگ شدم وچه راه طولانی وخطرناکی را طی کردم وباینجا رسیدم وهمسر تنهایی خودم شدم  همسری مهربان بی درد ودر زمانی قفط سایه اش را میبینم  اما هرچه کوشش میکنم آنچه بر من رفت فراموش کنم بیفایده است دردمضاعف درونمرا میکاهد همه رفته اند قربانی شده اند زیر خروارها خاک پوسیده اند اما روح پلیدشان دراطراف من درگردش است  با این یکی نمیدانم چکار باید بکنم ؟! .

حال  به سر زمینهایی مینگرم که باهم دست بگیریبانند هر چند بظاهر یکی ودوستند اما درباطن دشمناند ما نباید هیچگاه جنگ بین دولتهارا فراموش کنیم همیشه ادامه خواهند داشت برایشان نعمت میاورد وپرستش وقهرمانی !
امروز بیشتر چیزهایی را که دوست داشتیم فراموش شدند موسیقی  ، فعالیتهای بزرگ فرهنگی  وتفکرات بزرگ  کم کم ناپدید شدند جایشانرا بازار گرفت وفوتبال  وما ماشین وار هرروز به میدان شهر میرویم مقدار ی تفاله میخریم وبه درون شکم خود میریزیم وبه تماشا گردش توپ ها مینشینیم  بطور خود کار وماشینی مارا به همه چیز عادت داده اند کم کم ابرهای بزرگتری روی ما سایه خواهد انداخت وهمه یک واحد میشویم بی آنکه خود بفهمیم بطور خودکار درون یک بانک میرویم بطور خود کار از یک ار وردودی وخروجی استفاده خواهیم کرد وبطور خود کار بدون مغز وشعور عبادتگاه را خواهیم پرستید و بردگی را خواهیم پذیرفت این است آینده روشن ما . اگر جنگی در نگیرد ! پایان
ثریا ایرانمنش « لب پرچین » ۲۸ ماه می ۲۰۱۹ میلادی برابر با ۷ اردیبهشت ۱۳۹۸ خورشیدی !
از من اکنون طمع صبر ودل وهوش مدار  /  کان تحمل که تو دیدی همه بر باد آمد وووحافظ شیرازی