جمعه، اردیبهشت ۲۷، ۱۳۹۸

برده داران

« لب پرچین » ثریا ایرانمنش . اسپانیا !
---------------------------------------------

مار افروختند به  پشیزی
 آن روشنفکران زمانه !
ما را فروختند به  نه چیزی 
آن مردان خدای  بیگانه !
 امرو ما بردگان عاصی  پیمان شکسته  بند ناف رابریده
 دردورترین نقاط جهان سر بگیریبان داریم 
 با اندک پشیزی که مارا خریدند 

آن دیو سیرتان با آن 
 شیطان صفتان 
 مارا فروختند 
وما اکنون دردورترین نقاط جهان سر بگریبان داریم 

چرا تمام شب بیدارم ؟ چه چیزی مرا رنج میدهد  ( ایران من ) گم شد با خاک بیگانگان مخلوط شد  دیگر ایرانی برایم  وجود ندارد . 
هر صبح با ولع نگاهی به تصاویر مردان وزنانی میندازم که برایم بیگانه اند وهرکدام ساز خودرا میزنند .
همه به زبان خودشان سخن میرانند ومترجمین  نیمه کاره آنهارا برایمان ترجمه میکنند !! 

رقاصان دوره گرد برایمان میرقصند   روزی ورزوزگاری رنگ سرخ رنگ غرورونشان دلیری ما بود  امروز رنگ خون است .
 رنگ سبز سبزینه ای بود  درون دلم رسته بود 
 ورنگ سپید نشان پاکی وصداقت وصافی روحم بود  امروز همه به رنگ سیاهی درآمده اند ودگرگون  شده اند .
شیر پیر خوابید .
چرا هرشب چشمانم  بهم نمیچسپند تا صبح روشن را بخوبی تماشا کنم  شیری را که خفته بخون  دردرونم غوغا میکند  بس طعنه میزند غرش میکند  ومن با نگاهی زبون وخسته با و مینگرم .

چه چیزی بمن دادی که باید پس بدهم ؟ من به همراه  سکوت  بی ثمر کوهسارها  وآن سیل  سهمگین  از جا کنده شدم  منی که آواز جویبارها برایم لالایی شبانه بود ونی لبک چوپان دردلم خانه کرده بود .

چیزی دردل من نیست  ویا اگر هست آنرا سرکوب کرده ام اما هر نیمه شب غوغا میکند .
قدرتهای بزرگ  ( به ظاهر بزرگ) اما همه مقروض وبدهکار  طلب ازمیراث پدری ما دارند باید بنوعی دهانشانرا بست  باید باج داد تاجرند سوداگرند . فرزندان ابراهیمند گرسنه اند .
وتو ای  پهلوان  مرد  پارسی ! 
تا کی  زسینه برکشی  این بانک نامرادی را 
 نا چند پنجه افکنی  از ملال به دل 
وقت است که سر بدر کنی  ای شیر  خفته واز قفس گریخته وروبهانرا برون برانی  آن مردان پست وفرمایه را .
اما نه چنان که لچک به سر دیگری را با لشکرش جانشین سازی  اوقدرت باروری دارد از همه آبستن است وبرای همه میزاید .
ثریا / اسپانیا . « لب پرچین » جمعه ۱۷  ماه می ۲۰۱۹ میلادی برابر با ۲۷  اردیبهشت ۱۳۹۸ خورشیدی!


از من اکنون طمع صبر ودل وهوش مدار  -  کا» تحمل که تو دیدی همه بر باد آمد -------حافظ