« لب پرچین » ثریا ایرانمنس . اسپانیا !
---------------------------------------------
آینده ما درحال ویران شدن است درانتظار فراموشی سر زمین با آنکه گذشته ما گلوی مارا میفشارد هنوز چشم ما در انتظار ابر بی باران است .
با دست خود آتش به خرمن خود زدیم عده ای سود بردند عده ای برای خود دولتی جداگانه تشکیل دادند ودرحال حاضر دنیا ازآ|نها میترسد ! ما با سرخ شدن در آتش دنیای کهن عقلهای دیگرانرا روشن کردیم وخود خاموش شدیم.
آتشکده ها خاموش وخشمگین نشسته اند وما مانند یک جنین ناقص دررحم مادر همچنان میلیولیم وهمشه درانتظار یک « ماما » یا قابله هستیم تا مرا به دنیا بیاورد بما شیر بدهد ما بزرگ شویم ودوباره خرمن خودرا به آتش بکشیم این کار ما بوده است .
و\پس از آن به تاریخ با شگفتی بنگریم ودرخانه عقیده ها ی خود زندانی شویم وهمیشه درانتظار یک آزادی مبهم درغربت دق مرگ شویم .
ولیعهد ما درهمان شغل ولایتعهدی خواهند مرد وشهربانو مشغول برق انداختن نگینهای تاجش میباشد وچند پرنسس هم به دنیا ی مدرن داده ایم !
گفته های ما همیشه درانتشار معنا کردن مانده اند وهنوز تا هنوز است که معنای آنرا دریافت نکرده ایم .
حزب بزرگ وسکت مخوف مافیایی < مجاهدین > تا پای کمون اروپا هم رفت وقصد دارد نماینده ای به کمون اروپا بفرستند زیر سایه یک دموکراسی دروغین ووعده های دورغین دست درست مافیای قدرت مواد واسلحه دارد وطالب جنگ .
ما ندانستیم پیشگفتار تاریخ یعنی چه تنها به استخوانها مردگانمان درگور افتخار کردیم حال درانتظار یک نشان هستیم یک وحی یک صدا وهر کرمی را اژدها میخوانیم .
همه دربهای قفل شده درانتظار کلیدند ؟! کلید دردست روباه بنفش است وما همه کلید بند ها هستیم آویزانیم پشت درهای بسته .
روشنفکران تاریک فکر میل داشتند ملت را برای همیشه بیدار سازند این بیداری در رختخوابهای سه نفره وچهار نفره ونوشیدن ودکا وکشیدن سیگار وصبحانه کله پاچه واشعار نا مربوط بی قافیه شروع وختم میشد .
دزدان درانتظار خوابیدن مردم بودند آنها همیشه درانتظار اینبودند که ملتی بخواب رود ودریک خواب هستی اورا بربایند وهستی یک ملت را دزدیدن وبردند .
امروز عروسی پسر فلان خواننده دوره گرد بصورت لاکچری وخرمای لاکچری آلوده با گرد طلا مصرف میشود وما هنوز منتظریم .........!
اما نمیدانیم درانتظار کی وچی هستیم وهمچنان تشنه لبان گرد جهان میگردیم تا کسی را بیابیم که منتظر ما باشد ما ارزش انتظار کشیدن را نداریم .ث
« سیمین بهبهانی »
با نان شان ، با تنورشان ،
با چانه های خمیرشان ،
با مشتریهای خسته شان
با سکه های حقیرشان
با خانه وخانواده شان ،
جد وعروس ونوادهشان
اسبا ب وابزار ساده شان
فرش وگلیم وحصیرشان
مردان وکد یمینشان
نقش عرق بر جبینشان
واشد دهان زمینشان
در شور « بستان وبگیرشان «
ترکید ناگه جهنمی ،
اشفته شد روی عالمی
بر فلک دودی ودمی
از پخته نان فطیرشان
دیگرنه غوغای تیشه بود
ترکیدن بیخ وریشه بود
بارانی از سنگ وشیشه بود
در فرصت ناگزریشان
گردونه ها با شتاب خود
بیرون کنندت زخواب خود
تا بشنوی در عذاب خود
سنج عزا از صفیرشان
گر هر چه شادی عزا شود
گر هر چه هستی فنا شود
این حق شناسان به تخمشان
وآن حق بگیران به .......شان
» سروده بانوی بزرگ شعر : « سیمین بهبهانی «
پایان
ثریا ایرانمنش « لب پرچین » اسپانیا . شنبه ۱۸ ماه می ۲۰۱۹ میلادی برابر با ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۸ خورشیدی !
از من اکنو طمع صبر ودل وهوش مدارد
کان تحمل که تو دیدی همه بر باد آمد/ ثریا