سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۰، ۱۳۹۸

همنشین آفتاب

ثریا ایرانمنش « لب پرچین » اسپانیا !
سه شنبه ۳۰ آپریل ۲۰۱۹ میلادی برابر با ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۸ خورشیدی !
------------------------------------------------------------------------------------------
با مرد عشق ، هرگز تاج ونگین نباشد 
با آفتاب روشن  شب همنشین نباشد 

باور مکن  که باشد  اندر بهشت  رویی
در سینه ای که  دروی  دوزخ دفین نباشد 

با لج بازی آقایان احزاب چند دسته وچند پارچه گمان نکنم نخست وزیری بر صندلیش در مونکولوئا در ( اسپانیا )بنشیند  همه درفکر منافع خویشند ومنافع آنهاییکه در پشت سر مخارج تبلیغات آنهارا داده اند که البته هموطنان دست ودلباز ما دراین زمینه بسیار تحمل مخارج سنگین شده اند ! در دو دسته !!
نه کسی بفکرملت وخواسته های او نیست ، کسی از آن پرستا رخانه سالمندان که پیرزن بی دفاعی را بقصد کشت میزد بازخواست نخواهد کرد ، وکسی از دولتها نخواهد پرسید چرا در حین شمارش آراء در سرزمین ..... ناگهان ۲۸ نفر بر اثر خستگی جان خودرا ازدست میدهند آنهم  همه باهم ؟!  نه باور نکنید هرچه هست نقش است وبازی روی صحنه .
باید از تصاویری که رویهم انباشته شده پرهیز کرد وفرار،   بندرت میتوان  از انبوه آنها  به معنایی چیزی پی برد  همه امروز خودرا بنوعی به تصویر کشیده اند  که هیچکدام سر چشمه جوشانی ندارند بلکه جویباری حقیر هستند که تنها درمیان آنها سنگواره وشن  وماسه میغلطدد . نی نیست تا در آن بدمی هر چه هست خاشاک است .
دیگر باینکه از نیستان بریده شده ام نمی اندیشم در نیزارها باید با بقیه نای ها اخت بود وهم آواز  از فشار تنهایی گاهی به نمایشاتی روی صفحات مجازی مینگرم وزمانی میل دارم بروم تا اعماق وجود آنهارا بکاوم  تا شاید تخمه ای هسته ای بیابم ! نه ! همه خالی  وتهی از معنا  تنها یک سلسه  تصاویر  ویک نوار بلند سخن رانی  در حلقه های زنجیر شده  که هیچ حلقه به حلقه دیگری پیوند نمیخورد  همه تنها تصاویرند !  چیزی از یک معنا  که بند برپای تو  ودست تو باشد نیست  بجایش بتو افسردگی میبخشند  خودشان به آنچه میگویند بی باورند  واز معنای حقیقی |آن میگذرند  ومن در پشت جنبشها پی معماها هستم وبه دنبال معنای گفت ها ی آنها .

برای آن جوانیکه در زیر ذلت وبدبختی وگرسنگی  وبرهنگی  وسیلاب دارد جان میدهد  این تصاویر  آشیانه عقابهای بلند پرواز است که به آن امید واهی بسته است  دیگر هیچ تصویری درآن  نیمگنجد  دیگر به هیچ چیز نمی اندیشد  غیر از رسیدن باین  عقاب  دروغین وآشیانه ویران .

میگویند که در پس هر  تاثیر بزرگی  همیشه یک علت بزرگ نهفته است   وبرای همین بقیه را ناچیز میشمارند  همهرا بی تاثیر میکنند تا خود بزرگ باشند  نادیدنی وباور نکردنی  درکارگاههای خصوصی اندیشه خود  مشغول بافتن ریسمانی هستند تا برگردن دیگران بیاندازن تا کمتر فکر کنند کمتر بیاندیشند  همه با آن  طناب راه میروند تا به چاه ویل سرازیر شوند .
وما تاریخ را  با یک مشت  چرندهای  ساختگی بزرگ  میشناسم  و|آنرا علمی میدانیم  چون هر چه دروغ بزرگتر باشد  باورکردنش آسان تراست  امروز مردمان بزرگی را درآن میبنید که مثلا پدرشان بزرگ بوده است  گمان ندارد چه بسا خود او از بدو تولد بزرگ به دنیا آمده است   امروز هر کسی منکر گذشته وتاریخ تحول خود میباشد .

ومن چقدر  دوستان خودرا در بیان این تحول ها ازدست داده ام  دوستیشان تبدیل به دشمنی شده است  هنوز اهریمن از وجودشان دست بردنداشته  درالله ویهوه  ومیترا واهورا مزذا  با ته مانده های اندیشه هایشان نشخوار میکنند .

اکثر ما شبیه خدایان خودیم  ولو اینکه دست از ایمان کشیده باشیم  ویا خدایان شبیه بماهستند  ما آن نیمه بهتررا خدای بزرگ میدانیم ونیمه فاسد را شیطان  حال چرا اورا در اسمانها وکهکشانها میجوییم  نمیدانم ! 
گناه بزرگ ما خیانت است واین خیانت جنایت بوجود میاورد گناه ما دوست داشتن وعشق ورزیدن نیست ،کام گرفتن از شیرینی  های زندگی نیست  اندیشه های پلید گناه آفرینند  باید آن پوسته تلخ را ازخود دور سازیم وکمی انسانی تر بیاندیشیم .
من همیشه به دنبال پوست انداختن خویشم  از پوست اول به پوست هفتادمین رسیده ام  دیگر اندیشه هایم  خام نیستند  اما گاهی دل انگیز بوده اند  باز آن پوسته را کنده ام ودور انداختم .ث

امید وصل مارا  ، بیهوده  در سر افتاد 
با آفتاب  روشن ، سایه قرین نباشد 
پایان 
ثریا ایرانمنش « لب پرچین » اسپانیا <<
اشعار متن : صوفی مازندرانی !