ثریا ایرانمنش « لب پرچین » دلنوشته !
--------------------------------------------
روزی درخانه خانمی که از بستگان همسرم نشسته بودم کتابی کهنه با جلدی زوار دررفته روی میزش دیدم آنرا گشودم دیدم اشعار ( جناب شاعر وسخن سالار بزرگ ) معنینی کرمانشاهی است ! آن خانم فورا دست به تجارت زد وکتاب کهنه را بمن فروخت بمبلغ ۷۰ تومان ! درحالیکه نسخه نوی آن در بازا ر سی وشش تومان بود !
اولین ترانه ها واشعار این شاعر بود بنام « ای شمع ها بسوزید )!
درمیان آنها شعری یافتم که هنوز درذهنم جای دارد وبرای دوستان امروز بسیار بجا ساخته شده گویا دیروز هم بدینگونه بوده وفردا نیز همین خواهد بود .!!
گفت دیدی ، چگونه آزردم ، دل ساده وزود آشنای ترا
گفت دیدی که عاقبت کشتم ، روح آزاد و اوفتاده ترا
گفت دیدی چگونه بشکستم ، اعتبار ترا ز خودخواهی
گفت دیدی که سوختم آخر خرمن دوستی زگمراهی ،
گفت دیدی که دوستانه ترا ، با چه نیزنگ راندم از یاران
گفت دیدی که پاک فرسودم تن غم پرورت چو بیماران
گفت دیدی که از تو ببریدم عشق دیرین نازنین ترا
گفت دیدی باشک وخون شستم رنگ وبو گل جبین ترا
گفت دیدی که جمله نیکیهای تو بادو دورنگی زیاد بردم
گفت دیدی که بعد از آنهمه صفا ، کز تو دیدم روانت آزردم
گفت دیدی که از سرت برون کردم اندیشه وفا داری
گفت دیدی که درتو شد خاموش آتش مهربانی و یاری
گفت دیدی که در زمانه ما معنی دوستی دگرگون است
گفت دیدی که هرکه این سودا دردلش هست مغبون است
گفت دیدی که از حسادت وبغض دوستی را نایده بگرفتم
گفت دیدی که آنچه مدحم را گفته ای ناشنیده بگرفتم
گفتم آری ، یکا یک اینها را دیدم واعتنا نکردم من
گله دوستانه ای هم هیچ از تو ای بی وفا نکردم من
صبر کن تا که عکس کرده خویش اندر آیینه زمان بینی
من نباشم اگر خدایی هست هرچه دیدم یکان یکان بینی
.............. تقدیم به دوستان ویاران امروزی / دیروزی وفردایی اگر باشد . ثریا
البته شاعر اشعار زیادی را به چاپ رساند ومداحی سیاری از این یاران امروزی برتخت را نیز نمو د بیشتر دیوان اشعار اورا که خودش امضاء نموده در قفسه کتابهای من موجود است هیچگاه آنهارا باز نکردم ونخواهم کرد پس از آن ترجیح بند معروف برای آن روح ملعون دیگر اورا به زباله دانی تاریخ انداختم با آنکه یک خویشی نیز داشتیم . ث
دوشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۸ خورشیدی