دلنوشته !
ما ،
انسانهای امروز بی فردا هستیم وبدون دنیایی که ساخته بوده وپرداخته بودیم لانه هایمان ویران خانه هایمان
برباد وخودما در یک کشتی شکسته روی امواج متلاطم اقیانو سها سر گردانیم چشم به آسمانی دوخته ایم که هر لحظه وهر ثاتیه بشکلی دیگر درمیاید دل سپردن وامید داشتن از حاکمان بیهوده است .این حاکمان برای سیر کردن شکمهای گرسنه و ساختار های ما نیامده اند همه برای ویران کردن گذشته ا وتاریخ ماست نگاهی به پاریس عروس شهرهای دنیا کافیست بما بفهماند که ما زیر سایه چه کسانی زیست میکنیم حاکم در قصر با شکوهش با جفتش مشغول تمرین رقص است رقصی روی آب .
سیلابهای ساختگی وناگهانی حیات گذشته وتاریخ مارا تهدید میکند در عوض خیارهای بتونی روی هم تلمبار وبالا میروند ورباط های صنعت مد ونو آوری برایمان سرنوشت تعیین میکنند عروسکان خیمه شب بازی در حال حاضر انددیشه ها ی مارا نشانه گرفته با لاطائلات خود مارا سر گرم میکنند پادوهای پا برهنه وگرسنه را بکار گرفته اند .
دیگر نباید بفردا امید داشت وبوی عطر قدیمی را درخواست کرد سیاستمداری دریک فرمایش ابراز کرده اند همه فقرا کمتر از ثروتمندان گاز کر بنیک بیرون میفرستند تا هوارا آلوده سازند ودر جایی مردی پاهایش را به هوا برده تا با همان گاز شمع را خاموش کند ویا زتی با باسن خود هندۆانه هارا بشکند !!!
این آینده ماست دردست مردان وزنانی که کله های کوچک دارند اما با قدرت داروهای بدن سازی هیکل دیورا دیگر کسی به ظرافت انگشتان دست وپاهای تو اهمیتی نمیدهد خیلی کوچلو هستی !باید ترا درون یک ویترین گذاشت وتماشایت کرد !! به هوای ما آلرژی داری وبه بوی ما وبه غذاهای ما .
نه دیگر بفکر فردا تیستم هرروز که خورشید طلوع میکند عکس آنرا درون دوربینم محفوظ داشته وشادم که روزی دیگر بسلامت سر ازخو اب برداشتم وباز میتوانم کتاب اشعارم را بازکنم ویا به نوایی که از دور دستها می آید گوش فرادهم :
هر زخمی کز او خوردی صد خنده به درمان کن
هر دردی از او بردی مستانه به مرهم زن
ومن مستانه به همه لبخند میزنم
پایان
/توضیح :تازه فهمیدم که یک ثریا ایرانمنش نیز در این سر زمین هست خانم دکتر نام اورا درکامپیوتر داشت بقیه اطلاعات محرمانه بودند !!
حال پنج ثریا ایرانمنش داریم در امریکا در انگلستان در فرانسه ودر اسپانیا !!! چه بسا در آلمان یا سایر کشورها !!!
شنبه بیست وهفتم آپریل دوهزارو نوزده میلادی / اسپانیا