سه‌شنبه، فروردین ۲۷، ۱۳۹۸

نتردام

ثریا ایرانمنش « لب پرچین » اسپانیا !

چشم باز کردم ُ شعله های آتش را روی شیشه تلویزیون دیدم چگونه  دورد وآتش به هوا میرفت ومردم  بیخبر به تماشا ایستاده اند  بازکجا را  آتش زده اند وبه دم کدام گرگ آتش بسته اورا درون  مزرعه ها وشهر  ها  روان ساخته اند ؟ ! .
نه این تاریخ ۸۵۰ ساله فرانسه بود که میسوخت  نتردام دو پاری یک کاتدرال بزرگ نتردام عروس  ونماد فرانسه !
تارخ  دارد به پایان میرسد تاریخ زمین وزمان  حال ویکتور هو گو سر از خاک بردارد وشاهد وقوع آتشی باشد که همه خاطرات را از اذهان پاک میکند وناپلئون بونا پارته  تاج گذاری عظیمش را در |آنجا انجام  داد 
سینه اتشگاه آن نار است  کز وی یک شر ار 
شامگاهی  لحظه ای  دردوادی ایمن بسوخت 

تاریخ را دارند به پایان میبرند   دنیای نویی را باید شروع کنند  وازنو بسازند همه چیز بوی کهنگی گرفته آقایانیکه  ما نمیبینیم ونمیشناسیم اما موجودیت انهارا احساس میکنیم دست روی نقطه های حساس تاریخ گذاشته اند .

آتشی زینسان  کجا باشد که در هر مجمری 
صورتی  دیگر پذیرفت  .وبه دیگر فن بسوخت 

حال با چه شدتی  میل داریم هسته ای را درزمین  خالی بکاریم  ودر  خاک فراموشی بنشینیم  خدا  چرا نتوانست خانه اش را از گزند حادثه نجات دهد   اما خودش چون باد برما بوزد  ومارا میپراند تا رشد کنیم دوباره بمیریم  واو تماشا کند  وبشگفت آید .
شاید هم بما رشک ببرد ومارا فورا از ساقه بچیند ویا ازریشه بخشکاند .

او برای ما آتش آورد وآب را  وحقیقت را  ما بادرا کاشتیم طوفان درو کردیم وآتش را بجان  تاریخ  انداختیم .و حقیقت را بکلی گم کردیم . 

کجاست آن خدایی که روزی اورا ستایش میکردیم  بخاطر همه زیباییهایی که بما بخشیده بود ؟ حال آتش الحا د وکفر را بردامن خانه های خودش وسپس بر جان بندگان ستم دیده اش انداخته است .
 ما راهی شهر های دیگری میشویم  که شاید خود خدارا در|آنجا ببینیم  که راه میرود   تا ازبخشش ناچیز ما رفع گرسنگی کند .
وما ؟ دوباره از او شوق یافتن را فرا گیریم !

او کجاست ؟ چرا ما اورا نمیبینیم  تا از زیبایش مست شویم  اورا ببوییم  تا بوی گل سرخ وعطر  یاس ا بدهد دست اورا ببوسیم  واز شیرینی دستهای او  نیرومند شویم ؟!

او أتش را میفرستد / آب را میفرستد تا کباب شویم وغرق شویم  وبیخران درکاخ هایشان از پنجره ما موریانه هارا تماشا کنند  وشکم وروده هایشانرا انباشته  خودر انیزومند سازند . 

ما با خدای خویش درجدالیم و زیر پوست ما مویرگهایمان پاره شده خون خودرا  میبینیم . 
ما در  آستانه   زمان نوینی هستیم  بنا براین خدایی دیگر برایمان خواهند آورد  وزنانی که دیگر پایین  تنه نخواند داشت   آ ن زمان خدا اندازه اش به اندازه ما خواهد بود دیگر نه نامی از رستم میماند نه از اسفندیار ونه کوروش ونه شاه لیر  هر چه هست تازه است هوارا با لوله ها به درون ریه های آهنی خود میفرستیم وهر گاه باطریمان ضعیف شد مارا به کار گاه خواهند برد تا دوباره سیم ها و فازهای مارا تعویض کنند ویا بکلی اوراقمان نمایند .
بلی !ما در آستانه چنین دنیایی قرار گرفته ایم وهرچه کهنه است باید از بین برو.د وحتی پاپ ! این آخرین پدری است که درواتیکان حضور خواهد داشت .
و....دیگر نه شعری ونه شاعری ونه آوایی از حنجره ای ونه  موسیقی از پنجره ای  بسوی ما جاری نخواهد شد .  در انتظار آتشی دیگریم وسیلی دیگر .پایان 

اشگ ودرد ناله شد ودرچشم وجان وسینه ها 
لاله وسوسن  شد و در مجمر  گلشن بسوخت 
پایان 
ثریا ایرانمشن « لب پرچین «  اسپانیا / سه شنبه ۱۶ |آپریل ۲۰۱۹ میلادی برابر با ۲۷ فرودرین ۱۳۹۸ خورشیدی !
اشعار متن : رشید یاسمی :