سه‌شنبه، اردیبهشت ۰۳، ۱۳۹۸

خرقه سالوس

ثریا ایرانمنش (لب پرچین ) اسپانیا 


 صوفی بیا که خرقه سالوس بر کشیم 
وین نقش زرق را خط بطلان بسر کشیم 

نذر فتوح  صومعه  در وجه می نهیم 
دلق ریا به آب خرابات  بر کشیم 

دیگر خبری از می وخرابات  ووجه نقد نیست هرچه هست ریاست و هرچه میبینی رو به فناست .
درگذشته جنگها در میدان جنگ اتفاق میافتاد جنگها برای حفظ اراضی میهن بود مردان واقعا رشید واز جان گذشته بودند  واگر حمله ای از کشور مخاصم میشد پناهگاهی بود  وقراردار بین المللی ابن بود که به آثار. باستانی حمله نشود .
امروز پناهگاهان همه جایگاه اتومبیلهای لوکس شده اند مردان  وزنان دیوانه خورجینی از باروت ومواد منفجره حمل مبکنند وناگهان بی آنکه متوجه باشی خودت وخانواده ات  روی هوا هزار تکه شده ای دیگر مردان به حفظ اراضی میهن نمی اندیشند همه دچار گنگی مغز  خرفتی شده اند ملیت معنا ندارد وآنکه این سودا در. سرش هست مغبون است !. 
اخباررا که نگاه مبکنی دلقکان سیاسی مانند عروسکهای دست پرورده با نخ بالا وپایین میشوند دهاتشان گویی بی معنا  باز میشود همه نوشته  ای دارند که باید از روی آن بخوانند  همه باید مراعات حال بینندگان وشنوندگان  محترم !!!را بنمایند رای تو اثری ندارد گفتار تو بی معنی  است ودرجایی برایت خطر جانی دارد  دنیای گنده لاتها  چاقوکشها ومردان ریا کار . عبا  به دوش ونعلین وردا پوش است .
به کجا میروی ! این سئوالی بود که مسیح از پیتر کرد وگفت مردان  من بتو احتیاج دارند برگرد امروز مسیح نیز افسانه شده به اشکال مختلف گاهی جوان زمانی پیری رنج کشیده وبدبخت از تیری أویزان است و جوانان از خودشان میپرسند   چگونه نتوانست با معجزه خودرا نجات دهد ؟ حال چگونه میخواهد مارا نجات بخش باشد جواب حاضر است او بخاطر گناهان ما جان سپرد !!کدام گناه؟گناه زاده شدن ویا آن افسانه شیرین ننه وبابای عریان ما درون بهشت خیالی ؟ .

در آنسوی مردان وزنان با شستشوی  مغزی در انتظار ظهور ناجی خویشند بی آنکه به دستها وپاهای قدرتمند ویا انرژی درونیشان بیاندیشند ناجی !!!کدام ناجی ؟؟؟آدمکشی دیکری خواهد  آمد که تشنه بخون است وبا خون مست میشود همچنانکه لاتها ی فرنانده امروز  سر زمین من مست باده خونند .
نگاهی به یک ویرانه لبریز از گل که تنها دو ستون بر جای مانده بود ومقداری ظروف و البسه گلی دریک گودال -بخود گفتم که :
این است سر زمین من  اما نه کمی بالاتر چشمم به بازاری افتاد که تنها میتوان در نقاشیهای گذشته آنرا یافت ومحراب ومسجدی که مرا بیاد تالارهای  بزرگ بزمی میانداخت  نه این سر زمین من نیست  من آواره دشتهای بی کسی ام ونشخوار کننده آن علوفی که در گذشته به زور نمک وشکر قورت داده بودم .من کجایم ؟ من کی هستم !؟ 
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد 
عشق پیدا شد وآتش بر همه عالم زد 

مدعی خواست که آید به تماشکه راز 
دست غیب آمد وبر. سینه نامحرم زد 
پایان 
ثریا ایرانمنش (لب پرچین ) ۲۳آپریل۲۰۱۹میلادی برابر با سوم اردیبهشت ۱۳۹۸ خورشیدی !اسپاتیا .