یکشنبه، بهمن ۲۸، ۱۳۹۷

ستاره خونین دل

ثریا ایرانمنش « لب پرچین » !
اسپانیا 

تمام شب با تو در جدال بودم ، میجنگیدم ، کلمات وگفته های ترا مزه مزه میکردم  آدمهاییکه به روی صحنه میاوردی میدیدم گفته هایشانرا میشنیدم  بیگناهانی  هم درمیان آنها بودند  که بتو دلبسته ودلخوش کرده بودند ! ما هردو هدفی مشترک داریم  درهم شکستن دیوارهای آ هنینی استبداد دینی  وزنجیرهایی را که به دست وپاهای زنان ومردان وجوانا ن مابسته اند  درهم بریزیم اما  واما.....

گفته ای از تو شنیدم که کمی مرا بفکر فرو برد درجواب یکی از سئوال کنندگان  گفتی : 
من چندان به موسیقی علاقه ای ندارم وآنرا  نمیشناسم حدود ذهن وآشنایی من از همان  :دو / ر / می ف / سل / بیشتر نیست ؟!  خوب بنا براین عشق را هم نمیشناسی  عشق نه به یک  موجود مخالف عشق به حقیقت  / عشق به هم نوع  حق هم داری زمانی که تو به دنیا آمدی کلاغها تازه داشتند روی درختان  زرد شده وسخت زمستان قار قار میکردند وتو جز اصوات  انکرالصوات چیز بهتری را نشنیدی به دنبالش هم نرفتی  وشاید ندانی که یک انسان غیراز آزادی جسم  به چیزهایی دیگری نیز نیاز دارد موسیقی که روح عالم را صفا میدهد  حتی سربازان ولشکریان  که میروند تا جان خودرا فدای میهن کنند با ساز های مختلف قدم هایشانرا همراه ساخته وسرودخوانان میروند  . 

تو حق داری من  ناگهان دیوار زمان را شکستم تا بتو برسم وبا تو همراه شوم  ا زنیش وگفتار وترکه وفحاشی دیگران نیز چندان سر نخوردم همچنان طی طریق کردم  تا به هدف برسم  وبه زخمهای خونین زنان ومردان وکودکانی که در کارتن ها مورد تجاوز ان حیوانات وحشی قرار میگیرند رو ح آزادی را به انها ببخشم  وسوگند یاد کردم  بخود وطن رنج کشیده .

پشت به آن رهزن میراثدار  تاجدار کردم  وباو  نوشتم که آن هنگ مزدورت را  روانه کن بسوی تختخوابهای خود  ما ازنعش آنها پلی خواهیم ساخت  .من ترا بنام یک قهرمان  / چون یک پرتو درخشان / ستاره امید ایران پنداشتم .
حال میبنیم که این موجود ی که من درذهن خود ساخته ام از تمام عواطفی که یک انسان به آن احتیاج دارد بی بهره است  اگر میل داری شعر بسرایی وشاعر ونویسنده شوی باید حتما موسیقی را نیز بشناسی وچاشنی زندگیت بنمایی .

امروز یک گله بزرگ با چند چوپان  ویک چراگاه در پیش روی ماست  امکان ندارد هد ف همه یکی باشد  بی اعتقادان به سختی کیفر خواهند دید بت های ستاختگی درهم خواهند شکست  وآن معبدی را که با بتون وارمه ساخته اندما جایگاه موسیقی ونمایش خواهیم کرد .

اما نه با کمک خانم شاه ماهی وبانویی که تودلبسته او هستی دختر مازندرانی با گیسوان افشان او نیز همانند شاه ماهی برای ما یک فرستاده ومزدور است .
این روز ها مرتب مکاشفات وخاطرات بانوی خار دار روی یوتیوپ می نشیند من همهرا به درون زباله دانی میریزم کتابی  که نوشت باز هم نماد خود شیفتگی را داشت  نه جنبه تاریخی ونه جنبه ادبی او بود گویی یک دختر بچه ننر لوس واز خود راضی  دارد خاطراتش را مینویسد وتو میدانی که ما مردم  چقدر گرسنه شهرت هستیم وخودرا به هر آشغالی میچسپا\نیم تا نام ما هم در زمزه شهیران درتاریخ ثبت شود ، اما من خوشبختانه ازاین موهبت خودرا کنار کشیده ام  وحال سر جدال با تو دارم آن ملتی که تو میخواهی آزاد سازی به غذای روح نیز نیازمند است آنهم ملتی که درعین بدبختی وگرسنگی ورنج درکنج زندانهای مخوف  سر زمین امام زمان هنوز زیر لب زمزمّه میکند که « سحر که از کوه بلند / جام طلا سر میزنه » ! 
ما همه تاکنون اسیر بوده ایم واسارت ما تا ابد ادمه خواهد داشت  هرچقدر نیاکان ما آشفته حال باشند وروحشان در عذاب  اما آنها آزاد زندگی کردند وآزادنه مردند  من هم میل ندارم دریک سر زمین اسیر مدفون شوم .
تو از شمشیرت سخن میرانی  اما شمشیر من برنده تر است وتیز تر نامش قلم است وافکار پاک وبلند 
ودراین فکرم که یوهان اشتراواس در حین دستگیری وفرار درمیان جنگلها از قطرات باران بر روی سقف درشکه وصدای پای نعل اسبان بر روی سنگفرشهای جنگلهای باران خورده وین  والس به آن عظمت را ساخت برای ملتی که هنوز نمیدانستند والس چگونه رقصی است  ( والس جنگلهای وین ) وقرنها این والس بر پیکر موسیقی دنیا نشسته است واز رود پرخروش وگل آلود باران خورده دانوب الهام گرفت وآنرا آبی ساخت بنام والس دانوب آبی وهنوز این دو والس نه تنها درتالارهای بزرگ اشرافی بلکه درمیدان شهر میان مردم عادی نیز میچرخد ومردم با آن میچرخند . وتو گفتی موسیقی را دوست نداری / موسیقی روح انسان است وتو از ارواح پاک بیخبری . متاسفم !. ثریا/ 
اسپانیا . « لب پرچین »  به روز شده در روز یکشنبه ۱۷ فوریه ۲۰۱۹ میلادی !!!.