پنجشنبه، اسفند ۰۹، ۱۳۹۷

گاو میشان

ثریا ایرانمنش « لب پرچین »!

امروز آخرین روز از ماه فوریه  میباشد ُ آفتاب گرم ولذت بخشی از درون پنجره ها به درون اطاق  تابیده آفتابی که تمام زمستان در حسرت آن بودم حال با آ مدن بهار وتابستان باید بنوعی جلودار ش باشم !
مدتها بود که تصویر وشکل گاو میش از ذهنم محو شده بود امروز در یک برنامه ( بقول خودمان راز بقا  ) آنهارا دیدم ! مرا بیاد چه کسانی میانداخت ؟ نمونه اش را در سر زمین خودمان  داریم درانواع مختلف اعم از جوا ن وپیر ودر این میان آن گرگ لاغر وگرسنه ومردنی که زورش به گاو میشها نمیرسید به کنار لانه مرغان دریایی وجوجه های تازه سر ازتخم درآورده ودرانتظار بلعیدن !  فرقی با  ما ندارند  همه یکسان هستیم وعرضه وتقاضا یکسان .

ما دراین پنداریم که  زمانی فکری یا تجربه ای را در تصویری بیان میکنیم  ، میتوانیم به آسانی  آن تصویر را کنار بگذاریم  وبجایش مفهوم دیگری را بکاریم  تصویر  فقط برای محسوس بودن  وساختن فکر  وتجربه  بکار میرود حال اگر تصاویر را حذف کنیم  چیزی بر آنچه که میخواهیم  بگوییم افزوده  ویا کم نمیشود .
وایکاش این تصاویر از ذهن من پاک میشدند ُ   میروند وبا باری سنگین تر برمیگردند وصبح با کوله باری از یاد بودهای دیرین  خسته ا زخواب  بر میخیزم ُ هیچ یک برایم ارمغانی  از خوشیها نمیاورند همه چیز بنظرم زشت وتهوع آور میرسد  تنها تجربه گرفتم  آنهم تجربه ای بس دردناک وتلخ  بسیار خوب این همه مردم تجربه دارند واز تجربیات یکدیگر استفاده میکنند وآنهارا بکار میبرند اما ما  دیگر فنا شده هستیم  درگذشته در میان آن آسایش نسبی میبایست نشان و فخر  همه الملک ها  والدوله هارا تحمل کنیم ودراین زمان باید تحمل خار وخاشاکهای زباله های درون یخ منجمد شده وحال از هم باز شده وریخته درمیدان شهر  را بنماییم .
امروز در همه تصاویر وعکسهای مذهبی وغیر مذهبی  عرفانی  همه بدلهای وجانشینان  بنیادی  فرهنگ گذشته  ما بوده ومیباشند که نامش را فرهنگ وبنیاد اسلامی گذاشته اند  دیگر آنکه تجربه بزرگی داشته  وهمیشه استوار بر  داشته های خود میباشد از صحنه بیرون است . وامروز ما انسانها به زیر تاریکی رفته  وافکارمان نیز به آن تاریکی  ها عادت کرده است .

فرق من با آن زنی که امروز معاون ریاست جمهوری میباشد این است که او درگذشته درکنج خانه اش بیخبر از همه چیز داشت آش ابودردا میخت اما بردارانش جایشانرا محکم میکردند وبرای او هم جایی درنظر گرفتند اما هفت برادر  من بسرای باقی رفتند ونماندند تا مرا ببینند .
من به تنهایی دنیارا درنوردیدم وبه تجربه رسیدم  و خود   خودم را ساختم حد اقل از خود آگاهی یافتم وفهمیدم که چه تحفه ای هستم .

هر دیده که بر تو یک نظر داشت 
ازعمر  ، تمام  بهره برداشت 
 سرمایه عمر  ، دیدن تست 
وآن دیدیه  ترا  ، که یک نظر داشت 
کور است کسی هر زمانی  
دردیده تو ، دیددگر داشت 

نه ! یک انسان نباید  دریک آن همه چیز را بداند وبیابد  بلکه در جام معرفتش  هر گونه معرفتی  میتواند بتدریج  گسترده شود  وشناخت این حقیقت بسیار مشگل است .
راهها / واسطه ها / همه اغیارانند ودر انتظار  باید آنهارا درک کرد وشناخت  انسان همیشه به یک میانجی ومنجی وواسطه احتیاج دارد تا بتواند درمیان دیگران نیز موجودیت خودرا حفظ کند ! من ازاین موهبت همیشه جدا بوده ام  گم نشدم تنها درکابوسهای شبانه ام همیشه راهم را گم میکنم ودر پیج وخم کوچه های نانشاس وخانه های آوار شده رویهم وبیابانها گم میشوم  اما همچنان میروم  واین خود را با خودم میکشم  نمیگذارم از من جدا شود ویا دور بیفتد هرچند که بی نفس باشد وخسته  .

ما هیچگاه درخو دانسانها  به زیبایی و گوهری که درمیان وجود آنها نهفته است  وچیزهای خوبشان  کاری نداریم  تنها میل داریم که از دیگران سود ببریم  مسئله این است که چگونه میتوان دررابطه با دیگران  به سود خود رسید ؟!  بعضی ها راه آنرا میدانند زبانش را بلدند وچند صباحی مانند یک ستاره درآسمان زندگی تو پیدا میشوند وسپس برای همیشه تو آنهارا از دست میدهی به همراه  سودی که به |آنها رسانده  وازخودت مایه گذاشته ای . دردناک است
 ! نه !؟ واین درس اول حوزه معلمین همان گاومیشان است ! چگونه میتوان سوار شد ؟! ..
-----
هر شب اندیشه ئ دیگر کنم . رای دگر
که من از دست تو  فردا بروم جای دگر 

بامدادان  که برون مینهم  از منزل پای 
حسن عهدم  نگذارد  که نهم پای دگر

هر صباحی  غمی از دور  زمان پیش آید 
گویم این نیز  نهم بر سر غمهای دگر 
پایان 
ثریا ایرانمنش « لب پرچین » / اسپانیا / ۲۸ فوریه ۲۰۱۹ میلادی !/.......

اشعار متن از » شیخ عطار نیشابوری  /  شیخ سعدی شیرازی