پنجشنبه، بهمن ۲۵، ۱۳۹۷

عشق وروزگار عشاق !

ثریا ایرانمنش « لب پرچین » !

قبل از هر گفته ونوشته ای این روز را به همه عاشقاق جهان بویژه عاشقان وطن تهنیت میگویم !

در رهگذار  زندگی  ،  آواره مرغی بی کسم 
بشکسته بالی  بی فغان  ، همصحبت خار وخسم 

داستان عشقی را روز گذشته روی تابلتم نوشتم ُ وامروز در یک برنامه هفتگی که هر هفته با اشتیاق در انتظار آ ن هستم فهمیدم که نوشته های من روی این صفحه دردست دیگری وبصورت کتاب  است وبه چاب بیست وسوم هم رسیده اما  نه بنام من ! بنام یک خانم دیگری زیر همین نام مقیم امریکا / لوس آنجلس ! 
خوب چیزی ندارم بنویسم ویا بگویم ما مردم این هستیم  از آن شاهزاده  گرفته تا پایین ترین طبقه اجتماع همه سر وته یک کرباسیم !  من اگر خط شعری را از یک شاعر بردارم نام شاعر ونام کتاب را نیز قید میکنم  .
ما مردم  دزدیم / راهزنیم / کاری هم نمیشود کردحال چه کسی آن خانم را  ساخته من کجا میتواتم اورا بیابم نمیدانم ٬! من اینسوی دنیا واو آنسوی دنیا / هم نام   ،ایشان کمی وزن دارند یعنی کمی شکم وباسن بزرگی دارند برای غلطیدن وزیر وروشدن درون رختخواب ، جوانی نیز دارند من نمیتوانم خودمرا با کسی مقایسه کنم خوشبختانه این نوشته ها هم به ثبت رسیده وهم میتوانم از طریق پلیس بین الملی آنرا دنبا ل کنم اما مدتها طول خواهد کشید  با خود فکر کردم بگذار  ذره های زیر میز مرا جمع کنند بخورند حتما محتاجی بوده که احتیاج به دزدی داشته است . اصل آنها رو ی سی دی ها وآن نوار مخصوص  ثبت میشود !
من جواهراتم را دزدهای خانه به یغما بردند دخترانم وحشت زده بمن نگاه میکردند من درسکوت نشستم وسپس  به آنها گفتم :
این آشغالها تا امروز متعلق بمن بودند از امروز دیگری  آنهارا میپوشد اما مطمئن باشید که مجازات سختی درآنتظار آن دزدان میباشد .دیگر تمام شد تنها درمیمان آنها دلم برای یک انگشتر سفیر  که متعلق به مادرم وهدیه او بود میسوخت وآ ن حلقه زیبایی که بعدها دزدی دیگر آنرا از اطاق خوابم درلندن برداشت ومیدانم کیست .
با دزدنمیتوان کنارآ مد امروز ما درمیان دزدها وآ دمکشان زندگی میکنیم کاری هم نمیشود  کرد اما  من مانند آنها نیستم ونمیتوانم باشم . 
تنها با نگاهی  به آن گوسفندانی که دردرون وبیرون زندگی میکنند کافی است بدانیم که از چه جانورانی  بوجود آمده ایم .
شب گذشته در بین خواب وبیداری نازنین دوستی بمن زنگ زد او درلندن است ودست آخر گفت  تو درقلب من جای بخصوصی داری که جایت را به هیچکس نمیدهم او زنی اصیل واز یک خانواده بسیار معتبر و همه فامیل او یا درراس نخست وزیری ویا ریاست مجلس وغیره بوده اند اصالت دارد از آن نوکیسه های تازه به دوران رسیده نیست که دوستی رابر مبنای فایده بنا کند وسپس اگر ببیند  مفید واقع نشدی  راهش را کج کند وبسوی دیگری برود ویا خبرچین آن دستگاه باشد اینهارا من زیاد سر راهم دیده ام .
با کوله باری از ستم  ،  افتان وخیزان میروم 
پشتم زبار  زندگی خم  ، از خود گریزان میروم 

در نیمه راه این جهان  ، حیران بهر سو مانده ام 
چون کولی بی خانمان  ، از هردیاری رانده ام 

بیحاصلی چون سنگ وگل  ، درخاکدان  غربتم 
آلوده گردی خسته دل ، در تنگای حیرتم 

ای رهسپاران زما ن ،  ولگرد هر برزن نیستم 
از من نپرسید نام ونشان ،  من خود ندانم کیستم 

بر جامه فرسوده ام  ، باچشم  خواری منگرید 
بر هستی نا برده ام  ، باشد که رحمت  آورید 

درخانه اجداد خود ،  درجمع نیکان زیستم 
در موطن ابا د خود ،  هم شان شاهان زیستم 

در بارگاه عاشقان  ، هم سر وسامان داشته ام 
در آستانه بیدلان ،  هم درد وهم درمان داشته ام 

در دفتر آزادگان  ، نامم به نیکی  شهره بود 
در حلقه افتادگان ،  نور صفا بر چهره بود ...........این اشعار ادامه دارد
بهر روی روز عشاق بر هما مبارک باد  افسوس که قلبی ندارم تا بشما هدیه بدهم تنها روحم بجای مانده که آنهم نمیدانم متعلق به کیست . ثریا
------\
ثریا ایرانمنش « لب پرچین » / اسپانیا / به روز شده 14-02-2019 میلادی !....