ثریا/ اسپانیا / دلنوشته امروز من !
گفتی که تلخی های می - گر ناگوار افتد مرا
گفتم با نوش لبم - آنرا گوارا میکنم !
گفتی که پیوند ترا - با نقد هستی می خرم
گفتم که ارزانتر ازاین با تو سودا میکنم
امروز دراین سر زمین بادی وحشتناک وسوزنده ازهمان نوع بادهای سمی که در سا ل ۱۹۷۵ در سر زمین ما وزید ِ کم کم با کمک گرنسنگان وپادوهای مافیایی دارد بسوی انحراف میرود سر زمینی که میپنداشتیم آرام است ودر کنار دریای نه چندان آبی بلکه گل آلوده اما درپناه یک دموکراسی نم کشیده در امانیم .
اولین خشت نامردی را واولین بذر را نخست وزیر سابق یعنی چارلی چاپلین زمانه بنا نهاد وبا گرفتن یکصد وپنجاه هزار یورو در تالار مجاهدین سخنرانی کرد وجویباری را آهسته آهسته باز کرد که امروز سیلاب شده وبر پیکر وجان ومال مردم این سر زمین واین مردم دهاتی وبیسوادونادان که رنجها کشیدند وخون دلها خوردند افتاده و با مهری که بر کف دست میزنند یکدیگر را خبردار میکنند که ما یگانه هستیم واز هم !
نمیدانم کدام یک از این دیپلوماتها گفت « دنیا روزی بین دو مذهب - مسلمان ومسیحی » تقسیم خواهد شد ! مسلمانی او ازنو ع َ همان نواده های حضر امام موسی کاظم یعنی مجاهدین ومسیحیان نیز کاتولیک ها هستند بقیه دیگر باید فرمانبر این دو باشند .
احزابی که ناگهان مانند علف هرزه درکنار احزاب چپ وراست رویید مرا بفکر انداخت این موجودات یکی با زلف گلابتون پیراهن آستین بالازده ودیگر شیک با شال گردن الوان بر بری ناگهان از کجا سبز شدند ؟ میتوانید حدث بزنید ؟ نه ؟! متاسفانه من در توییتر فالور یکی از این خبرنگاران وروزنامه نگاران اهل بخیه هستم از امروز دیگر اورا رها میکنم . بلی مجاهدین ! مریم بانو ایران را کم داشت / اسپانیا باید متحد او باشد چه پولهایی دراین راه خرج شد وحال زنان آن سوی آب لچک میپوشند زنان این سوی آب جلیقه وموهایشان را به سبک مردان کوتاه میکنند دیگر از موسیقی فلامنکو ورقص خبری نیست هرچه هست آلوده گوه سیاست شده است .
حا ل دراین فکرم دیگر به کجا میتوان رفت ؟ که هوز دستهای من جرئت ستیز دارند وهنوز پاهایم قدرت گریز.
حال درکجا میتوان نشان هستی را یافت ؟ اگر چیزی نیست اما دلی درسینه هست وعشقی لانه ای کوچک و جوجه های بیخبر وساده دل ونیک اندیش .
کویر دیگر نیست اما یادش در سراسر عمر در خاطرم نشسته دیگر قاصدی نیست پیامی نخواهد آورد پیغام ها همه امواج خیزش سیلابهای گل آلودند غرور ؟ باید اول درسر سودای نانرا یافت وسپس به رور اندیشید حال به ذره هامی میاندیشم که این مردگان قرن آلوده درمیان رستاخیز دروغین خود درپی شکستن آیینه بیخبری فرزندان این سر زمینند .
این چه پیام شومی بود که به دشت خاطر زندگی من هجوم آورد حال جوانه های امید دردلم خشک شده اند وپوسته پوسته از پیکرم جدا میشوند .
امید من به بهار وشکوفه ای تازه زیر درختان از بین رفت وبرای اولین بار بفکر خودکشی افتادم ! تا این ننگ بر این سر زمین غالب نشده ومن فنای ازادی را نبینم .
آبشخور پیکان قلم - چشمه خونی ست
گر تاول اندیشه بیمار گشودم
جز ناله به دامان فضا هیج نیاویخت
چندانکه زبان - از پی گفتار گشودم
آنها بهترین خوانندگان مارا بردند وبه زیر ستم بردگی کشاندند الهه / مرجان / مرضیه / وچند تن از مردان خواننده نظیر عارف ومنوچهر وچندین ترانه سرا وسپس شیره آنهارا کشیده به امان خدا رهایشان ساختند هنوز عده ای درخدمت آنها قلم میزنند / سخن میرانند جیره ومواجب بخوبی میرسد .
حال اول تخمه ها را فرستادند وسپس ببالاها نفوذ کردند . .....ث/ یعنی « ثریا »
پایان
\پنجشنبه ۸ دیماه ۹۷ / اسپانیا