چهارشنبه، بهمن ۰۳، ۱۳۹۷

نسیم یخ بسته

ثریا ایرانمنش « پرچین » ! 

اسیر بمان ایران من !
پدران ما . مادران ما نیز اسیر بودند ودراسارت مردند 
 همه عمر ما اسیر بودیم 
 امروز  آن پدرانی  که ترا ای سر زمین جاودانی -
ساختند 
در زیر خاک دچار پریشانی احوالند 
 همه خود فروشان پست وفرومایه 
ترا فروختند  - مارا نیز فروختند 
وحال آنکس که با زندگی حقیر
در زیر نسیم یخ بسته زمستان میلرزد 
 آیا جرئت مردن را دارد ؟
 او که شرف ترا  بر جان خودش گرامی تر میداشت  .
------
 وبتو که هر صبح با  ماشین اتوماتیک  یک شصت بالا برایم میفرستی که  کامنت ترا دوست داشتم ! کدام کامنت ؟ زیر فحاشی آن لاشه های بو گرفته طرفداران رضا کوچولو ؟! که مانند لاک پشت پیر خودش نمیداند جای دهانش کجاست ؟!

همه را آنها ( مجاهدین ) خریدند  پولهایشان  کار میکرد واز  روی هر پلی پریدند اولین بار نخست وزیر چالی چاپلین این سر زمینرا درازای یک مبلغ ناچیز به پاریس بردند  او پدرخوانده شد وامروز تحفه هایش با گرفتن یک سرمایه حسابی با لبان غنچه کرده حاکم بر سرما میباشند  ومن ساده دل  با رای دردست درصف رای دهندگان  ایستادم تا قانون را حرمت بگذارم  این بار مارا حواله داند به  ساختمانی دیگر چون از پیش میدانستند که رهبر \آینده چه کسی خواهد بود تنها ما میمونهارا برای پر کردن صحنه  به رای دادن دعوت کرده بودند .

حال این نشست ( ورشو ) خواب را از چشمان همه گرفته  این لهستانی که روزی خود اسیر بود حال آوای آزادی را سر داده ودولتها آنجارا برای اسارت دیگری برای ملتها درنظر گرفته اند ! وتو! تو بگو برای کدامین هدف اینهمه یقه های نداشته ات را پاره میکنی  ؟ .

امروز صبح از شدت سرمای  دندان شکن بیدار شدم ودر راهروهای یخ بسته به دنبال یک یک بخاریها میگشتم وخودمرا مانند یک پیاز درون چند تکه پوشانیدم نگاهی به تابلتهایم انداختم  باطری هایشان رو به صفر ایستاد بود بنا براین خبری را دریافت نکردم  تنها شب گذشته دانستم که سفیری از ورشو به سر زمین بلاخیز ما رفته نا شاید بتواندیکی از آن مردان بیخدارا را سر سفره دعوت کند  آنهاییکه بیشرفند ومنش وشرف وطن پرستی را ندارند  وما همچنان اسیر دربند خواهیم ماند .

امروز در خبرهای  خارجی خواندم که بنیاد ؛ آکسفام ؛  اعلام داشته که در جهان تنها بیست ونه نفر ثروتمند هستند که همه داراییشان با  بقیه مردم جهان برابری میکند یعنی بقیه تنها بردگان این بیست ونه نفر میباشند !! یکی از آنها جناب عالی اشرف گوگل ودیگری شرکت  فروشنده دست چندم آمازون میباشد 
بقیه را نخواسته ویا نتوانسته ویا نگذاشتند  رو بکند  ثروت ملکه بریتانیا آن خاندان  چند صدساله  جناب لرد   که تنها هیجده باغبان  در یک روز باید  خانه  وباغچه حقیرش را  سر پرستی کنند !  یکی از گردانندگان دنیای فراماسونری قابل شماره وذکر اعدا دنبود درکنار آنها پدر خوانده های سیاسی و مواد مخدر وفروشندگان زنان ودختران پسران کوچک نیز قرار دارند !  .

دیگر نمیتوان  رجز خواند  وگفت که شمشیر من از همه تیز تر است ! خیر شمشیر من که روزی قلم بود آنهم دردست همان از ما بهتران است  زنجیری که به دست گرفته ام تا بر  پیکر بیخردان بزنم همچنان دستهای خودمرا دربند کشیده  وآن خدایی  را که باو سوگند خورده بودم تا آخرین لحظه برای وطنم بجنگم زیر دست پای قوم تروریستهای ( مجاهدین خلق ) نابود شد ومرد .

آن دیار ی که گورهای مادرو پدران ما بود نیز گم شد  نوادگان مادرخاک های غربت خواهند خفت  با درود وستایش  وبا نام من ایرانی وپرچمی که بر بالای سرم گذاشته ام .
حال ای  باز ماندگان  خارهای تیز وبرنده  برگهای خودرا از ما پس بگیرید  وکمی از آن اردهای خودرا برای تغذیه ما بما بدهید - چرا که دیگر مردی نیست گاو آهنی را به دست بگیرد وعرق ریزان زمینی را شخم بزند وبرای ما گندم بکارد  دانه ها درآزمایشگاهها رشد پیدا میکنند همچنانکه گاوهارا نیز در آزمایشگاهها با سلول خودشان پرورش دادند وگوشتهایکدست ورنگین  را درپشت ویترین ها میچینند  تا به گرسنگان چشمک بزنند .  
دیگر مادر سخاوتمند زمین  مرده   وچیزی ندارد شیری درپستانهای خشک او نیست تا بما بدهد  .
بدورد با تو ای سر زمین جاودانی وزادگاه من / بدرو د . 
بدورد ای آرزوهای شکفته درسینه  با شما نیز بدرود میگویم وهمچنان دراین اطاقهای یخ بسته وراهرویهای یخ بسته به دنبال جایی میگردم تا کمی گرم شوم .ث
پایان 

من میروم -اما کجا ؟  تاکوی یکدوست ؟
یا سوی یک باغ ؟ یا نزد مادر ؟
چه کس مرا خواهد پذیرفت ؟ 
مرا چنین آشفته ومات وپریشان ؟ !

هر گام من درامتداد یک کوچه بن بست  / یک خیابان 
هزاران قصه وافسانه  از تردید بر جای میگذارد 
این ناخواسته پیکر  همچنان جویای خواب است 
تنها تا پیشخوان آشپزخانه  پای میگذارد .

ثریا ایرانمنش «لب پرچین » / اسپانیا / 23-01-20º9 میلادی برابر با ۳ بهمن ۱۳۹۷ خورشیدی؟!.