شنبه، مرداد ۲۷، ۱۳۹۷

من آمده ام !

ثریا  اسپانیا / !

پس از بیست و  چهار ساعت غیبت از خانه ودر طی یک مراسم ساده در یک رستوران  تولد من و نوه ام برگزار شد  ، بخانه برگشتم ، درون صندوق پست نامه هارا برداشتم ! دو نامه از شهرداری و حزب کنسرواتیو ، زهره ام رفت ! آیا باید مالیاتی بدهم وایا کار خلافی کرده ام ،   سر صبر  نسشتم نامه هارا بازکردم ! آه .....بهترین هدیه ای که پس از هدایای بچه ها دریافت کردم همین دونامه بودم .

»سر کار خانم ایرانمنش ، اجازه میخواهم که این نامه را برای شما پست کرده و وسالروز تولد شمارا تبریک بگویم ،  امیدوارم  اوقات خوشی را  در کنار فرزندان ودوستان گذرانده باشید وامیدوارم سال آینده تولد شمارا درکنار هم بگیریم ، ما ازداشتن شهر وندی مانند  شما خوشحالیم وافتخار میکنیم ،  با تمام وجود شمارا درآغوش  گرفته واحترامات خودرا تقدیم میدارم ، امضا ،  فلان وبهمان  ، «

نامه ها را  روی میز گذاردم  از آنها عکس گرفتم وبرای بچه ها فرستادم  .وخودم گریستم ، واقعا گریستم درکنار کوچه وپس کوچه های شهرکی کنار گوش ماربییا ، آهسته میروم و آهسته  میایم ، هیچکس سرو صدایی از من نمیشنود ، سیفون توالت را قبل از ساعت هفت صبح نمیکشم ونیمه شب مست ولایعقل  دوش نمیگرم وتختخوابم را به صدا در نمیاورم تا همسایه هاراخبر کنم !!!!

با فروشنده ها با مهربانی  واحترام  رفتار میکنم  ،  بغض تنهاییم را درگلو میشکنم ،  حال " لاگونا ویلج " از داشتن یک شهر وند وهمسایه مانند من افتخار میکند ، منهم افتخار میکنم  هنوز از این مهربانی بی سابقه گیجم وصمیمانه از آنها سپاسگذارم  باید راهی بیابم تا جواب این مهربانی را برایشان بفرستم . 

روز گذشته در حانه دخترم مجله » ماربییا « را مدیدم حالم بهم خورد از اینهمه بیدردی در میانشان ایرانیان هم بودند  با شامپاین و خاویار وخانه های چتند صد میلیونی بهمراه زنان عریان ، پارتیها در کلوبهای  آنچنانی وغیره که من ابدا نه اهل اینگونه زندگی هستم ونه حسرتی دارم !! عر بها هم بودند ،  هرگاه شیخ عرب میاید به همراه  حرم میاید مسجد ومیخانه اش دراینجا آماده است وهرگاه هجوم گرسنگان شهر های اروپایی با لباسهای رنگین ونوکیسه  باین جا هجوم  میاورند شهر بو میگیرد ،بوی بد  اعتیاد و حشیش و دراگ  دریا آلوده  و کثیف میشود در تمام  مدت باید دنبال آنها راه رفت وگفت  اشغالهای خود را  درون سطل زباله ها بریزید  اما گویی انیجا میراث پدریشان میباشد  همچنان آلودگی ببار میاورند ، یک زندگی تو خالی ، خالی ار هر احساس وهدفی تنها مستی ودرعالم هپروت سیر کردن وسپس مردن .....کشتیها روی دریا پارتی های آنچنانی بر پا میکنند دختران زیر سن وپسران صد البته با کمک پا اندازان شیک پوش !  بقیه اش بماند .....

خوب آنهم یکنوع زندگی است باید دید هرکسی چگونه  به زندگی میاندیشد . بهر روی سخت خوشحالم  وسپاسگذار فرزندانم ویاران ودوستانم وهمچنین جناب شهردار وریاست محترم حزب پوپولار .  منتظر نبودم اما خوب گاهی  بعضی هدایا ناگهانی میرسند . پایان 
ثریا ایرانمنش / اسپانیا 18 اوت 2018 میلادی  !...