سه‌شنبه، تیر ۰۵، ۱۳۹۷

غروب تابستان

ثریا / " لب پرچین « 

غروب تابستانی ، کنار میوه های گندیده و برگهای ریخته بر زمین درختان خشک و باغچه بی آب و گل ،  ودلتنگی ها ، وغروب غربت  ابدی ! چه میتوان کرد ؟ نه همدلی نه همزبانی ونه هم فکری ، دراین موقع شاعر به دفتر شعرش پناه میبرد ، موزیسین  به سازش و نقا ش در رنگها غرق میشود ومن بسوی تو میایم ، تو که حاوی همه دردهای وگفته  خوشی ها وناخوشیهای منی .

سرم فعلا گرم است تابلت جدیدم بلاک شد با هما ن قدیمی ویا گوشی هر طور باشد با  آن طبقه که انتخاب کرده ام تماسم بر قرار است ،  از همه جالبتر پررویی ووقاحت علیرضا نوری زاده که با چه زشتی ومظلومیتی وچه گشاده دستی دروغهایش را پر وبال میدهد و روی کثافتهایش را با خاک میپوشاند و چقدر طرفدار دارد  معلوم است که طرفدارنش از چه قماشی هستند ! از نوع مسی  و همسرش .
وخبر دیگر امضاء جمعی از زنان معلوم الحال در خارج که برای زنان درون کشور دلسوزی میکنند و امضا و بیانیه  جمع کرده تا هم به دکانشان ابهتی بدهند  وهم شاید جیره ای دریافت کردند  برای ورود زنان به استادیومهای ورزشی !!!  خانم فائقه خانم آتشین وآن خانم معلوم الحال وکیل وآن نوبل بر قلابی وچند تن دیگر که بهترست نامشان بماند  با آن قیافه های مغشوش  وهزار تکه شده وای ، وای ، چه بدبختیم ما زنان ایرانی ......

سپس با آن پسرک جسور  امید دانا که حسابی همه را عریان کرده در آفتاب خشک میکند و سر انجام به  [او ] که  امید  بسته ام وبرایش آرزوی پیروزی دارم در کنفرانس گذر از ... وقانونی اساسی خود میپردازد ، صدایش آهسته بگوش میرسد فیملبرداران آنسوی سالن ایستاده اند   آخرین سخنران خود اوست ، به دستهایش نگاه میکنم که چگونه میز را چسپیده  و پاهایش  و میدانم که هنوز اعتماد به نفس خود را تکمیل نکرده است ، کسانکه دراین کارها خبره اند  خیلی راحت پشت میکروفون  میایستند اما او آنچنان میز را گرفته که گویی ممکن است هر آن یکی از پایه های آن در برود ، صدا خیلی کم است بسختی میتوان فهمید چه میگوید دیگران هم به همین گونه . 

حد اقل دوربینهارا برد به درون  و کارهایش را نشان دان  اما آن وزق باد کرده که ساالهاست پشت یک رسانه پر برکت نشسته  دارد بقول معروف قورباغه کشی میکند  ، از نشستی که در واشنگتن داشتند حرف میزند  وا ز دوستان عزیز ش !! که همه وطن فروش وشارلاتان تا جاییکه به کورش بدبخت هم رحم نکرده اند واورا جانی خطاب میکنند  آنچنان شیرین ودلربا وغمزه آور نقل وبیان میکند گویی دارد قصه شیرینی را برای بچه ای که میخواهد بخوابد  تعریف میکند، اینها دریک نشست میل دارند  با کمک حضرت ولایتعهدی تکه تکه سر زمین را بفروش برسانند خریدار  زیاد است ، دیگر قومی باقی نمانده  استانها کم وبیش خالی شده اند یا از فرط بی آبی یا بیکار ی وگرسنگی مردم آواره شهرهای دیگر شده اند  بنا براین فروش یک استان حق ایشان است ایشان وارثند !!! وآنهاییکه باو پیوند خورده اند  ریزه خوار وجیره خوار اویند در پشت مبلهایشان درتاریکی مانند موش  بر سر کیسه خرمان نشسته اند  وفریاد بر میدارند " 

بدر ک که ایران هزار تکه شود من هرکجا شاهم برود به دنبالش خواهم رفت  از قیافه مردک معلوم است که  " چکاره " مبباشد ! .نفرتم میگیرد  ازاین مادر وپسر وازاینکه چهل سال تنها مردم را سر کیسه کردند وخوردند ودرکنار مافیا رقصیدند .وحال در فکر فروش ایران هستند وتقسیم کردن آن بین رفقای قدیمی !!!.

حالم را بهم میزنند  بیچاره محمد رضا شاه چه میدانست که ماری را در کنارش پرورش میدهد واین مار روزی او را خواهد خورد تا خودش زنده  بماند .
دلم سخت گرفت خیلی هم گرفت چقدر این مردم  بخصوص دیروزی ها کثیفند نجاست  از سر روی آنها میبارد همه تریاکی برای یک مثقال تریاک وچند جیره گرد حتی فرزندانشانرا نیز بکشتن میدهند و ننگ ونفرین بر شما باد . 
من تا جان دربدن وعقل در سر وشعوری درباطن دارم مینویسم حد اقل اینکه زبان سر زمینم را نگاه میدارم به هیچ قومی دلبستگی ندارم تنها یک وطن دارم . وطنی که هنوز نمرده زخمی است  ، بیمار است اما هنوز زنده است و امیدم  به جوانان درون  آن سر زمین است .  پایان 

ثریا / 26 ژوئن 2018 میلادی / اسپانیا