دوشنبه، تیر ۰۴، ۱۳۹۷

دروغ بزرگ !

ثرسا / اسپانیا  ـ لب پرچین « !
خصوص است ! 

من این حروف نوشتم که غیر نداند ، و تنها تو خواهی دانست و تو میخوانی  ،  آن زندگی که ترا احاطه کرده است  با همان شکلی آنرا نگاه کن  که درمیانش غوطه میخوری ، نه از پشت عینکهای ذره بینی ونه از پشت شیشه های سیاه ،  بزرگترین هدف یک انسان رسیدن به مقصود است حال مقصود کجا و منظور چیست این دیگر بخود شخص ارتباط دارد ،  بنظر من بزرگترین هنر امروز ما  خدمت  به این اجتماع درهم تنیده  و کلاف  سر درگم است ،  بررسی و قضاوت آن با ما نیست  جنبه های خوش گذارنی و تفریحی ووقت تلف کردن  وبیرون شدن از واقعیات  و همیشه درخواب بودن  تنها در سراشیب یک زندگی فرسود ه ممکن است اتفاق بیفتد ،  ما هنوز بیداریم وافکارمان روشن ومن خوشحال ترم که حتی نیمه شب  با کلمات  مبارزه میکنم تا بخواب روم .

آن راهی را که تو می پیمایی و یا پیموده ای ما سالهاست یکی یکی  از آن جاده خطرناک آن پلهای  سرنگون وحشتناک با احتیاط گذر کردیم   و من هرکجا که دست تقدیر مرا راند  رفتم  بی هیچ دلهره و ترسی  اما روح من همیشه لبریز از امید و سر شار از زندگی بود " وهست "  من روزهای خوشبختی را نیز پیش بینی میکنم  چرا نباید آن روزهارا دید؟  .ویا انرا  شناخت ؟  چه اهمیت دارد  اگر من نبینم  دیگران خواهند دید  و از نعمات آن برخوردار  خواهند شد .

مئها بود که میدیدم رشته ها یکی یک نخ نما شده وپاره میشوند  ، درآنسوی آبها زنی ویا زنانی هستند که پذیرای تو باشند بمن احتیاجی نداری یا بما ،  من رنجی نمیبرم  زمانی رنجم افزون میشود که طرف مقابل من بخیال خود مرا فریب داده است من فریب نمیخورم ، مگر خودم میل داشته باشم با فریب دهنده ام همراه باشم آنگاه یک خود آزاری وخود فریبی را  نخ میکنم وبر گردنم میاویزم ، من دستها را بخوبی از پشت میخوانم  قمار بازم ورق ها را بخوبی میشناسم  کسی نمیتواند مرا فریب بدهد زمانی رنج میبرم که درمقابل این فریب باید سکوت کنم وآنرا بپذیرم بر خلاف میل قلبی خودم .

گاهی از شبها از فرط سرفه ونفس تنگی درحال خفگی هستم بلند میشوم  کمی آب مینوشم کمی نفس عمیق میکشم کمی عطر بخود میزنم وبا بوی خوش عطر مورد علاقه ام که دیگر دربازارها یافت نیمشود بخواب میروم ویا دررویای آن .

امروز متاسفم ما در سلطه سر زمینی هستیم  که از ما گرسنه تر بودند وپر خورتر یعنی روسیه وتنبل تر همیشه میل دارند بخوابند ما هم همسایه دیوار  به دیوار  آنها هسیتیم  کمال همنشین درما اثر کرد و امروز شاهد نسلی هستیم که از آن نظام بیرون  آمده است . بنا براین چندان دلبستگی ندارم که گامی بسوی آن سرزمین بردارم ودرهمین ده کوره جایم خوش است اما کسانی هستند که تنها برای ( خانه وتماشای ویترین های مزین ) آن واستخر پر آب  آبی وصندلیهای لوکس میایند من متاسفانه محروم هستم بالا کشیدن آنهمه اثاثیه از این سر بالایی کار هر کسی نیست  اتومبیلها هم جایی برای پارک کردن ندارند  ، استخر هم درپایین متعلق به همه اهل مجتمع میباشد  و باید کارت مخصوص  را نشان بدهی که ساکن همین آپارتمانی ، باغی دراینجا  نیست درختی نیست  گلی در باغچه ها نیست  آبی در رودخانه ها نیست  این جا پاریس نیست لندن ونیویورک هم نیست ، یک ده  تازه در بالاترین نقطه و رو برویت یک تپه واطرافت مغازه های بقالی قصابی ورستورانهای  ارزان قیمت وماهی فروشی  است  دهی محلی با ساکنین محلی خود ،  لطفی ندارد  دریا را هم نمیتوان دید تنها یک نقطه  آبی  کوچک  در دور دستها دیده میشود  اما صافی هوا ولطافت ـآن درتمام این شهر بی نظیر است . همه هوا نمیخواهند  جنگلهایی بزرگ ودریا ومغازه های  شیک را  بیشتر دوست دارند .ومن مانند زاهدی  گوشه نشین در میان کتابهای کهنه ام غلط میخورم  تفنن ومشغولیتی ندارم میلی هم ندارم که برای خود سرگرمی بیابم  دچار سوء ظن سیاسی هم نیستم از چپ وراست  مورد مطالعه قرار میگیرم اولین جاسوس من موبایلم  میباشد  که شبها دور نوشته ها وعکسها همه را بر رسی میکند جاسوس خوبی است وخوب کارش را انجام میدهد !!! بهر روی داستان به پایان رسید وگمان نکنم دیگر بتو انیم مانند گذشه توافقی باهم داشته باشیم ودوستان خوبی برای یکدیگر ؛ من از فریب بیزارم  آن روزها اگر فریب میخوردم هنوز کودکی ناتوان وبی تجربه ای بیش نبودم اما امروز دنیارا مانند کف دستم میشناسم و آشخاص را از چشمانشا ن و گفته هایشان . 
بیشتر مزاحم نمیشوم امید است که این نوشته را خوب بخوانی وخوب حقیقت را از لابلای آن کشف کنی ، دراین شهر خبری نیست غیر از یک ارامش درونی وهمین برای من کافی است . پیروز وموفق باشی 
اضافه " ایمیل تو   آدرسش عوضی بود ، و روی پیامگیر ها هم نمیشد  این همه درد دل را  ، نوشت سخت بود از این وسیله استفاده کردم ! 
 با مهر 
دوستدار تو / ثریا 

25 ژوئن 2018 میلادی / اسپانیا / برکه های  خشک شده !!!
نسخه  آنرا در روی گوگل پلاس میتوانی  ببینی .!!